داستان یک روح 3
دختر کمپیوترش را خاموش می کند و از اتاق بیرون می شود. " دیگر زیاد فکر نمی …
دختر کمپیوترش را خاموش می کند و از اتاق بیرون می شود. " دیگر زیاد فکر نمی …
خستگی.... " آیا روح خسته هم می شود؟" دختر از خود می پرسد. جوابی به ذهنش می آی…
" دلم نمی خواهد که کسی مرا ببیند. شاید بهتر باشد که بگویم دلم نمی خواهد کس…
I work at the MCCBO ( Marefat Civil Capacity Building Organization) Finance Office since 2012. My responsibility as a member of th…
بین این و آن قلمت در دست و نگاهت پر پرواز **** بین این و آن کتابت در کف و گلو…
In 2014 I am going to vote for the next presidential election in Afghanistan. I have lots of hopes for 2014. I hope for a fair and…
پلک هایم را برای لحظه ای روی هم می گذارم: رودبار اندیشه را جاریسازم و چون…
Sacred words hurt the most! Blame meornot I am afraid of reading the holly Quran written in Farsi. I have a Farsi Quran which is …