ریتم بدن با شلوار لی و دامن سیاه
نمیشود از ذهن این پیر زن زیبا بیرون امد و جلوی کفشهای قرمز دختر قد بلند ب…
نمیشود از ذهن این پیر زن زیبا بیرون امد و جلوی کفشهای قرمز دختر قد بلند ب…
چادری اش گیر کرده است میان دندانهایش و خیابان هاُ سر میخورد از پله های ب…
ان وقت ها حیاط خانه ما که تابستان می امدُ پر می شد از زن های همسایه ِزن ها…
تلفن زنگ میخورد و صدای اشنایی به گوش میرسید ِ اما نمیدانم کی هست نامش را …
امسال دومین جشنواره فیلم حقوق بشر کابل یک مهمان میزبان داشت و ان هم کسی …
باد میوزد و من گیسوانم را از پنجره رها میکنم . میگذارم سوار بر اسب خیال ب…
یکی بود یکی نبود. کجای قصه بودیم که کلاغها به خونشون نرسیدن ؟ به مزارع گن…
ما از سیم خاردارها گذشتیمِ تیر کلاشینکوف روسی از ما سینه هایمان را روی خ…
این روزها کابل شده خانه ارواح . هر روز یکی داره از این دیار رخت میبندد . ا…
سال ۱۹۶۰ به بعد با به نمایش در آمدن فیلم سینمایی الا دولچه ویتااثر فدریک…