د نعمت شکر
یوه ورځ يو ساختمانی انجینر چی په شپږم پوړ کی ولاړ وه یو کاریګر ته چی لاند…
یوه ورځ يو ساختمانی انجینر چی په شپږم پوړ کی ولاړ وه یو کاریګر ته چی لاند…
روزی باد و آفتاب با دیدن پیر مردی که بالا پوش در تن دارد شرط می بندند باد …
مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار ريل نشسته بود. در حالی که مسافران …
مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايی اش کم شده استبه نظرش رسيد ک…
به درختان جنگل گفتم چرا شما با این عظمت از تکه آهنی به نام تبر می رنجید؟ :…
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده شک کرد که همسایه اش آن را…
ماهي کوچکي در اقيانوس به ماهي بزرگ ديگري گفتببخشيد آقا، شما از من بزرگ ت…
آورده اند که بهلول به بصره سفر نمود و بخاطریکه در آنجا عقارب نداشت اتاق …
مسلمان ځوان چی په بهرنی هیواد کی په زد کړه بوخت وه یوه ورځ د خپلو ویښتانو…
زن راز زنده گی مرد از چیق ها ولادت تا به آهها و ناله ها جانکندن است طوریک…