عروس نازدانه
بعدازسالهاخداوندبه سعيدومحبوبه دختري عطاكرد.آنهادخترشان را شميم نامي…
بعدازسالهاخداوندبه سعيدومحبوبه دختري عطاكرد.آنهادخترشان را شميم نامي…
به چه سوگندخورم؟ به حبابي كه لب جوي دلش مي تركد؟ يالب پنجره خيس زباران ش…
ـ يادش بخير زمانيكه هنوزنهال كوچكي بودم ـ آرام آرام بزرگ شدم وبرگ كردم …
دوازده سال با عشق ونشاط عجيبي درس خواندم.به اميداينكه وقتي بزرگ شدم بهت…
بااينكه جوان هستم اماكوله باري ازتجربه بردوش دارم واين تجربه ها حاصل زن…
طاهربا ديدن سياوش خشكش زد.عمه دستهايش را برسرنهاده بودواشك مي ريخت.نمي …
مسئول ثبت نام سیاوش اسنادمربوط به ثبت نامش راکه شامل عکس وفتوکپی تذکره …
آن شب نرگس وطاهرتصمیم گرفتندکه خوشی شان رابه دیگراعضای خانواده بگویند.…
آن شب هوابسیارسردوطوفانی بود.هاله کنارکلکین اتاقش ایستاده وآخرین برگه…
بلبلان چه نوحه ميكردند درصبحي كه قلبم از دوري نگاه تو فريادميكرد و خدا…