پدرم
دمي به آواي دلم گوش ميكني ولحظه اي ديگر مرا همچوقاصدك به بادمي سپاري دم…
دمي به آواي دلم گوش ميكني ولحظه اي ديگر مرا همچوقاصدك به بادمي سپاري دم…
نامش را نوران نهادند اما دلي دارد بي نور روح روانش حيران وسرگردان ديده گ…
سؤالات زیادی درذهنش نقش می بست،اینکه چرابایدشاگردانی که ضعیفترهستندبه…
وقتی به گذشته اش فکرمیکردخاطرات شیرین وپرازنشاطش رابه یادمی آورد؛ازصب…
مردی بودکه ازراه روغن فروشی مخارج زنده گی خانواده اش راتأمین میکرد.هررو…
درزمانهای بسیاردوردریاهاواقیانوسهابه نزدانسانهاچندان مهم نبودندچون …
دردوران بسیارقدیم انسانهای اولیه مثل عصرحاضروسیله ای برای حرکت دادن وح…
اززمانهای دیرین یکی ازمشغله های فکری انسان داشتن خانه وپناهگاه بوده اس…
روایت میکنندکه درزمانهای قدیم شخصی به نام عبدالأحدبه دیداردوستش که تاج…
بیست سالی می شدکه دردیارغربت زنده گی میکرد.امروزبادستاوردهای زیادی به …