میان آیینه ها قد کشیده رنگ خیالم
هجوم رنگ، چی رنگی که برده قال به حالم
میان حسی که ازلابه لای نوردویده
ویاسکوت عجیبی که بسته است به شالم
میان آیینه ها سبزترحضورغریبی
که با ترنم شعرش کشیده عشق به فالم
وانتهای خیالی که پرکشیده به دریا
وانتهای حضوری که کرده است زلالم
قشنگ ترسبدی ازحیات خواهم بافت
قشنگ ترسبدی تا رساندم به کمالم
ومن به وسعت شعری که پرزدست به دریا
وتوبه وسعت رنگی که پرزده زجمالم
بیاکه پنجره الهام راسرودچه خوب
بیا! که حادثه ایی سبزکرده فصل وصالم
مریم جامی