دست من و دامن پدرم
ناجیه 11 سال قبل زمانی که تن به ازدواج اجباری داد که پدرش او را در مقابل طویانه گزاف به یکی از پسران خواهرش نامزد کرد.
او با آنکه به سن ازدواج رسیده بود،اما به دلیل رسم و رواج های نا پسند نتوانست در برابر تصمیم پدراش ایستاده گی کند بعد ازسپری نمودن دوره نامزدی وعقد نکاح راهی خانه شوهر گردید.
آنگاه ناجیه تازه پا به دوره خشونت گذاشت،خشم وغضب پدر شوهر از یک سو،نا باوری شوهر از سوی دیگر او را از زنده گی بیزار نموده بود.
با تحمل مشقات 8 سالۀ ناجیه، زمانی که دختر کوچکش نیلوفر هنوز 7 سال داشت شاهد قتل برادر شوهر اش(ایور اش) از سوی شوهر اش به وسیلۀ خوراندن زهربوداو دیگر تحمل این خشونت بزرگ را در خود ندید.
ناجیه می خواست این قتل مرموز را به همه افشا نماید،ولی از سوی شوهر مورد تهدید قرار گرفت عذاب وجدان او را واداشت تا با استفاده از فرصت به بهانۀ رفتن نزد داکتر خانه را ترک وبه یکی از پوسته های امنیتی گزارش مرگ برادر شوهر اش را باز گو نمودهمین که شوهرش از قضیه آگاه شد از کشور متواریگردید.
زمانی که ناجیه به یکی از خانه های امن معرفی گردید می خواست سراغ دختراش را داشته باشد،اما ناوقت بود شوهراش یگانه دختر او را به پسر 24 ساله نامزد ودر عوض خواهر آن شخص را به عقد خود در آورده بود.
اکنون ناجیه طلاق غیابی در یافت نموده است او به آینده دختر خود می اندیشد که کودک بی گناه اش چه سرنوشت را دنبال می نماید.
او می گوید "روز آخرت دست من ودامن پدرم".
او آروز دارد که روزی عاملین خشونت به ویژه شوهراش به پنجۀ قانون سپرده شده ومورد باز پرس قرار گیرد.