راز موفقیت

Posted on at


موفقیت رسیدن  خواسته ی است که هر شخص میخواهدو برای بدست آوردن آن زیاد کوشش میکند. برای رسیدن به موفقیت باید چند نکته را در نظر بگیریم: صبور باشیم، سهیم باشیم، ببخشیم، شکر گذار خداوند باشیم، حسود نباشیم، بخندید و هیچ وقت شکست را قبول نکنید. انسان موفق همیشه با شکست روبرو میشود اما تسلیم آن نمی شود و از آن چیزی را می آموزد که برای موفق شدن وی کمک بسزای دارد.


.همان طور که دانشمندان می گویند “خواستن توانستن است


همه ما میخواهیم که  موفق شویم نه این که موفق نشویم.اما آیا میل به موفق شدن کافی است؟ با این که زندگی پیچ و خم های زیادی دارد اما میتوان آنرا  به یک بازی پیچیده تشبیه کرد، که موفقیت در آن رمز و رازی دارد. اگر موفق بودن را به عنوان هدف زنده گی انتخاب کنید، این برای تان رهنمای خوبی میشود.



به گفته سیدنی جی هویس که میگوید: “برنده متعهد میشود،بازنده وعده میدهد. وقتی برنده مرتکب اشتباه میشود میگوید اشتباه کردم اما وقتی بازنده اشتباه میکند میگوید تقصیر من نبود.برنده میگوید بیا برای این مشکل راه حل پیدا کنیم اما بازنده میگوید هیچ راه حلی وجود ندارد”. اینها بعضی نکاتی هست که برای موفق شدن تان کمک میکند. همه مردم انسان موفق را دوست دارند و به او احترام  میکنند. این را باید بدانیم اشخاصی که با نشاط  و امیدوارهستند به بزرگترین موفقیت های زنده گی خود میرسند، نباید زنده گی را زیاد سخت بگیریم اما آن را به  شوخی هم نگیریم. همیشه خوشحال باشید و بخندید چون خنده بهترین درمان است.


اگر میخواهید به  موفقیت برسید باید اول هدف خود را مشخص کنید.باید بدانید که بخاطر چی تلاش میکنید. اگر هدف تان مشخص نباشد هیچ گاهی به موفقیت نمی رسید.


 


حال داستان پسرکی را برای تان میگویم که چطور به موفقیت رسید: در یکی از شهر ها پسری زنده گی میکرد. او یتیم بود و فقط یک خواهر و مادر داشت. وی مجبور بود که کار کند تا احتیاجات خانواده خود را مهیا کند. وی آب میوه می فروخت او هر روز آب میوه ها را به بچه هایکه فوتبال بازی می کردند می فروخت زمانی که این پسرک آنها را میدید با خود میگفت ای کاش من هم لباس فوتبالی میداشتم و میتوانستم فوتبال کنم! آن پسر عاشق بازی فوتبال بود و آرزو داشت که یک فوتبالیست عالی باشد اما به خاطریکه لباس  ورزشی نداشت و مجبور بود کار کند نمی توانست فوتبال کند او همیشه دعا میکرد که یک روز در این کار موفق شود.


یک روز هنگامیکه نزدیک میدان فوتبال نشسته بود مربی آن تیم نزد این پسرک آمد و بعد از خریدن آب میوه مربی به او گفت تو فوتبال را دوست داری؟



 پسر گفت! من عاشق بازی فوتبال هستم اما بازی کرده نمیتوانم .مربی از او پرسید چرا نمیتوانی؟ مگر تو با دیگران چه فرقی داری؟ من مطمعن هستم که تو موفق میشوی بیا در تیم من و با بچه ها بازی کن؛ پسر گفت من لباس ورزشی ندارم، مربی گفت تو بیا من برایت لباس میدهم. آن پسر بسیار خوشحال شد.


 و با خود وعده کرد که بی اندازه کوشش کند و هیچ وقت نا امید نشود. وقتی به تیم فوتبال رفت با مشکلاتی روبرو شد از جمله آن یکی این بود که همه بچه ها او را مسخره میکردند. و حتا یک بار او را زخمی کردند. اما او نا امید نشد و به کوشش خود ادامه داد  از آن به بعد بیشتر و بیشتر تمرین کرد تا یک روز در مسابقه ملی برنده شد و بهترین بازی کن شناخته شد. و کپ قهرمانی را بدست آورد. و به موفقیتی رسید که یک روز رویای وی بود.



:برای خواندن مقاله های  قبلی ام میتوانید پیوند زیر را دنبال نماید 


http://www.filmannex.com/Hatifi-Herat 



About the author

Hatifi-Herat

Established in 1938, Hatifi High School is one of the largest schools in Herat, Afghanistan and has 8300 students. The students attend the classes in rotations. The school offers 116 classes only for female students. Film Annex and Citadel are building an INTERNET classroom at Hatifi High School in June…

Subscribe 0
160