به وصال تو نگردند رقیبان قانع
در خیالت من غمدیده به هجران قانع
خواهم آخر که بدشنام کنی خرسندش
آنکه زین پیش نگردیده با جان قانع
قیس راحب جنون بیشتر از لیلی بود
عاشق آن است که شد با غم جانان قانع
در غم دوست به آزار رقیبان خوش باش
عندلیب است به خاری زگلستان قانع
از قناعت مگذر شان بزرگی این است
چرخ با این عظمت گشته بیک نان قانع
بوسه ئی از لب جانا رسدت قانع باش
خضر گردده به یک جرعه ز حیوان قانع
مصر روشن ز جمال مه کنعانی تست
باش مخفی تو باین کلبه احزان قانع