نوشته های الهامی

Posted on at


داستان ، نمایشنامه ، خاطرات ، شعر ... تقریبا همه ما در دوره یا دوره هایی از زندگی خود آرزو کرده ایم که ای کاش میتوانستم بنویسم . اغلب این خواسته ها شور و هیجانات ناگهانی و آتشهای دل فروز درونی ما بوده است ، در ناراحتی ها ، در شادی ها ، در هیجانات ناگهانی و صد ها وضعیت دیگر انسان آرزو میکند که ای کاش میتوانستم بنویسم .



در زندگی لحظاتی وجود دارد که گویی رابطه درونی انسان با عالم رمز و اسرار ، عالم ملکوت و دنیاهای بالا و هرجای دیگری که شما دوست دارید و باور دارید اتصال برقرار میکند ، حالی به انسان دست میدهد ، شور و هیجات را در خود احساس میکند ، در این لحظات است که انسان سخاوت مند و عاشق ، دلش میخواهد این احساسات زیبا و دوست داشتننی با دیگران شریک شود و به آگاهی آنان برساند .


از این جهت که همه ما گاه و بیگاه و بارها در زندگی خود دست به قلم برده و یا این آرزو را در خود احساس کرده ایم و حتی کسانیکه خواندن و نوشتن نمی دانند اظهار داشته اند کاش میتوانستم ...



انسان ، چون پرنده اسیراست ، خود را به درو دیوار قفس میزند و میکوشد خود را با هر چیز ممکن سرگرم کند و اسارت خود را از یا ببرد ولی زمانیکه خسته شد و خود را درمانده دید ، هوس میکند که دست به قلم ببرد و بنویسد ، درد دل کند ، نصیحت کند ، راهنمایی کند ، تحریک کند و به هیجان آورد ، خلاصه شوری بر پا کند که شاید حرکتی ایجاد شود که بتوان دیوار های قفس را درهم شکست و پرواز کرده و به اوج آسمانها رفت .


ولی افسوس که در اکثر اوقات در اثر نداشتن راهنما و اطلاع کافی از چگونگی کار ویا پشتکار لازم خیلی زود دلسرد شده و قلم را رها میکند .



بعضی ها هم سالها شعر میگویند ، مطلب مینویسند ولی بخاطر نداشتن اطلاع درست از چگونگی کار و نبودن راهنما و معیار خوب سالها در جا میزنند و گرد یک دایره مرتب میچرخند و راه به جایی باز نمیکنند


برای نوشتن نیاز به ذوق ، شوق میباشد . من معتقدم که در نهاد همه انسان ها به شکل طبیعی و نهادی احساس زیبایی ، لبخند ، شعر ، لطیفه ، موسیقی و غیره که همه از طبعی آرام و آرامش جو سرچشمه میگیرد وجود دارد و انسان تنها موجودی است که میتوند بخندد ، زیبایی هارا ببیند ، صدای نسیم ، صدای ریزش آب ، آواز پرندگان و نجوای برگها و صدای شاخه های درختان را ، صداهای خوش موسیقی ، آواز خوش خواننده گان و میلیونها نواهای خوش دیگرموجود در طبیعت را بشنود ، احساس کند ، لذت ببرد و در فکر و خیال فرو رود .



پس ما همه شاعر و نویسنده و موسیقی دان ذاتی هستیم ، شرایط برای بعضی جور میشود و یا عاشقانه در این زمینه ها کار میکنند و پیش میروند . هستند کسانیکه در زندگی حتی لبخند زدن و از لطیفه لذت بردن را فرا نمیگیرند و روحشان مانند یک تکه سنگ خشک و تاریک به نظر میرسد ، ممکن است در پشت این سختی و بی احساسی روحی دلی بسیار لطیف وجود داشته باشد ولی نشان دادن احساس ، لطافت ، مهربانی ، و خوبی به اطرافیان لازمه زندگی خوش اجتماعی است . درست زندگی کردن هنر است پس همه شاعر هستند . ولی :


  ... ای بسا شاعر که اندر عمر خود شعری نگفت


(Fh ~ Ah)



About the author

160