چندی پیش نوشته ای داشتم در مورد چگونگی انتخاب نمودن دوست، رفیق و همنشین و در نوشته ای خود از اشعار حضرت خداوندگار بلخ مولانا جلال الدین محمد رومی استفاده نموده بودم، در واقع یکی از اشعر مولانا را که بسیار آموزنده بود( اگرچه همۀ اشعار مولانا از اهیمت خاصی برخوردار است) و تشریح و تفسیری از حدیث پیامبر(ص) بود، آوردم، در آنجا گفته بودم که چه خوب است که هرگاه انسان با شخصیت های که خاصیت بهاری دارند و با تماس شدن به آنها بر اخلاق، علم و ماهیت معنوی انسان افزوده می شود، مواجه شدیم، آنها را به آُسانی از دست ندهیم و نهایت استفاده را ببریم.
و همچنین یاد آوری نموده بودم هرگاه با انسانهای که خاصیت خزانی دارند(البته از مفهوم حدیث پیامبر و شعرمولانا) و به آنان مواجه شدیم به هر طریق و وسیلۀ ممکن از آنها دوری کنیم و سعی نکنیم که در همنشینی با آنان قرار گیریم چنانکه اورده اند: همنشین تو از تو به باید، تا تورا علم و دین بیفزاید.
در این نوشته ای کوتاه می خواهم یاد آوری دیگری را راز تجربه ی خود در تعامل با دیگران آموختم بنویسم، شاید این نوشته کوتاه باشد ولی از آنجائیکه بر گرفته از تجربۀ شخصی است برایم حایز اهمیت است...
در بیشتری از نوشته های خود که در مورد اجتماع بوده است یاد آوری نموده ام که انسان موجود اجتماعی است و بدون اجتماع زندگی کرده نمی تواند و اگر خواسته باشد، نیز زندگی برایش سخت تمام خواهد، این طرز فکر از ابن خلدون متفکر اسلامی گرفته تا زماننا هذا در بین نویسنده ها و اندیشمندان بیان گردیده است و نیز واقعیت دارد، ولی می بایست که در زندگی و ارتباط خود با دیگران این را مدنظر بگیریم که همنشین ما چه کسی است و باچه کسی در ارتباط هستیم؟
آیا این همنشین، دوست و رفیق ما عاقل است؟
لیاقت همنشینی با ما را دارد یا خیر؟
این بدین معنی نیست که انسان مغرور باشد و متکبر، زیرا که خاصیت اینچنینی از هرنگاه مذموم است، ولی در انتخاب و اختیار همنشین می بایست که دقیق باشیم و به آسانی با کسی ارتباط دوستی و صمیمیت برقرار نکنیم تا که باعث ضرر و مشکل دنیوی و همچنانکه به آخرت و دنیای دیگر معتقدیم، باعث مشکلات آخرتی نگردد.
در صورتیکه انسانی را منحیث رفیق و دوست خویش قرار دادیم ، از آنجائیکه انسان همیشه یکسان نیست، و نظر به اجتماع و اوضاع قابلیت تغییر را دارد، این مقوله را که از بزرگان دین به ما به میراث رسیده است را مدنظر بگیریم که با دوست خود آنچنان تعامل نمائیم که اگر دشمن گردد، در نزدش شرمنده نباشیم، و با دشمن خود طوری برخورد نمائیم، در صورتیکه دوست گردد به نزدش شرمنده نباشیم.
و از اینهمه که بگذریم و مهمترین مورد این نوشته و پیام این است که باید متوجه باشیم که انسان عاقلی را منحیث دوست انتخاب کنیم تا نظر به عقلمندی اش در اوقات خصومت و دشمنی به ما ضرری را وارد نسازد، و در اوقات دوستی با مهربانی اش به ما ضرری را وارد نسازد و این شعر آموزنده را مدنظر بگیریم که شاعر بسیار زیبا گفته است که:
دشمن دانا که غم جان بود بهتر از آن دوست که نادان بود.