طوریکه گفتم تا زمانی که وارد اجتماع نشویم اجتماع را نشناخته و اجتماعی شدن نمیتوانیم یاد بگیریم.نخستین مرحله یی که ما را به جامعه اشنا میسازد و مارا نا خوداگاه مجبور میسازد وارد جامعه شویم درس و تعلیم است. در عصر حاضر تقریبا هر کودکی که به سن هفت سالگی میرسند شامل مکتب میشوندچون در عصر امروزی علوم و تخصص های وجود دارد در دنیای علم و دانش ،که پدر و مادر نمیتوانند انها را به اولادشان بیاموزانند.
لذا این وظیفه را مکتب به عهده گرفته است . زیرا مکتب میتوتند علومی را به اطفال و کودکان تعلیم دهد و انها را اجتماعی بسازد که انها تنها نمیتوانند انها را تنها درفضای خانواده بیاموزند.مکتب به انها مهارت خواندن ،نوشتن،حساب کردن،و اداب معاشرت با دیگر افراد جامعه را یاد میدهد.در مکتب مسایل مهم زنده گی اجتماعی اعم از عقاید،اخلاق،مناسک دینی، تاریخ ،جغرافیه،فزیک و ریلضی را میاموزند.
مکتب اولین محیط رسمی میباشدکه یک کودک با ان مواجه میشود اما او بیشتر با رفتار های غیر عاطفی و رسمی سر و کار دارد.برعلاوه اموری که به او بصورت اگاهانه اموزش داده میشود بعضی از امور به صورت نا اگاهانه به او یاد داده میشود.در کنار مکتب مساجد همچنان از جمله عوامل اجتماعی شدن میباشد. زیرا با افراد مختلفی از جامعه اشنایی پیدا میکند.
اطفال یاد میگیرند که چگونه به اشیا و مکان های مقدس احترام داشته باشندو در بالا بردن توانایی های اجتماعی رول بسزایی را انجان میدهد.و با مظاهر و شعایر دینی خود اشنایی پیدا میکند.و همچنان عادت به نماز خواندن در جماعت پیدا میکند و باعث افزایش روابط اجتماعیش در جامعه میشود.
بعد از مسجد محله و مجتمع نیز در زنده گی یک کودک شدیدا اثر گذار است.بنابر این مراسم اجتماعی و برنامه های عمومی که قسمتی از ساکنین جامعه را گرد هم میاوردبر شخصیت کودکان نیز اثر گذار است و این همه اموری که یک طفل در زمان کودکی خود یاد میگیرد در زنده گی اینده اشن بسیار تاثیر نیکی را بجا خواهد گذاشت.
و باعث بلند رفتن اعتماد بنفسش در بین افراد جا معه میگردد و قادر به این خواهد بودکه روابط اجتماعی رابه طور درست برقرار و انها را حفظ کند .