آن برادر بلاخره رفت به خارج به دیدن فامیل خود برای 4ماه وآن برادر در خانه حاجی احد زنده گی میکرد وبه بسیار مشکل چون حاجی احد مهمان داری زیاد واز طرف دیگه مادر مریض حاجی احد تمام کارها به گوش او برادر بیچاره مانده بود پول تلیفون پول برق وآب از مشکلات دیگه بود که اوگدفتار شده بود باوجودیکه آن
کدام وظیفه خوب نداشت اما او کوشش میکرد که از عده همه مصارف به خوبی تیر شه وزنده گی آن بافامیل او می گذشت که حاجی احد از خارج به خواهر خود زنگ زد که بره به خانه او زنده گی کنه چون بالای برادر خود اعتماد نداشت وبعد از سه الی چهارماه حاجی احد از خارج آمدودید که برادر او سخت کوشش میکنه که به خود یک زنده گی خوب بسازد او این را تحمل کرده نتوانست که برادر او پیشرفت کنه از این خاطر خانه که میراث پدری او بود به داماد
خود که به خانه او زنده گی میکرد فروخت.باز یک خانه کرایه گرفت وگفت شما زنده گی کنید من کرایه او خانه را میدم تاکریه او خانه بسیار زیاد بود تا سه ماه کرایه را داد بلا خره گفت دیگه من کار ندارم من میرم خارج خود شما می دانید وکار شماان برادر مجبور شد تا بره یک خانه که به حد توان او باشه کریه بگیره چون کرایه او خانه خیلی زیاد بودناگفته نباید گذاشت که حاجی احد تمام دارایی خود به راه قمار از دست دادوبعد تصمیم گرفت برود پیش پسرهای خود چون دیگه کدام حیثیت پیش مردم به او باقی نمانده بود وبرادراو به صد ها جد وکوشش توانست با نیت پاک وصاف خود یک سر پناه خوب برای خود بسازد
حاجی اح در خارج از طرف فامیل خود به خانه سالمندان برده شده بود وپس از سال ها پس به افغانستان آمد چیزی برای خوردن جای برای بودن نداشت مجبور شده تا باز به خانه برادری را که از خانه بیرون کشیده بود بیاید واو برادر دل صاف به فراموش کردن تمام او کار هایکه به حق اوشده بود از برادر اندر خود یعنی حاجی احد مانند چشم های خوود پذیرای میکرد وتا شش ماه به آنجا بود بعد از شش ماه باز شروع به کار های خلاف کرد واز مقام ومرتبه پایین افتاده بود واو برادر بسیار پیشرفت کرد پس شما از انم کار ها پند بگیرید که هم باعث تباهی زنده گی شما وهم باعث از دست دادن قدر وعزت که به نزد دیگران دارید وآدم بد بین همیشه ناکام است وکسیکه پاک نیت باشد به تمام کارها پیروز وموفق است