امروز آئینه ها هم دیگر از شناخت خود محروم اند آئینه هایی که هر روز دارند شخصیت یک نفر را به او نشان میدهند نمیدانند که خودشان چه هستند آیا خود شان آنی هستند که هر روز ده ها انسان با چهره های متفاوت و با خصوصیات متفاوت خود را در آن مینگرند چون خود را در چهره های گوناگون انسان هایی که خود را در آنها مینگرند گم کرده اند با آنکه میدانند آنها انعکاس دهنده چهره هایشان بیش نیستند اما با دانستن واقعیت بازهم سردرگم هستند
بعد از گذشت روزها، ماه ها و سالها و هر قدر روزها که میگذرند این انسان هایی که هر روز در آئینه نگاه میکنند دارند از خود دور تر و به خود نزدیک تر میشوند منظورم اینست که اینها خود را گم میکنند و دنبال
خود میگردند باطن را فراموش و ظاهر را یاد داشت میکنند
این آئینه ها هر قدر که تلاش میکنند که شخصیت اصلی آنها را نشان دهند اما بی فایده است درست است که این انسانها هر لحظه خود را در آئینه نگاه میکنند اما شاید آنها خود را نه بلکه دنیایی که درآن آئینه است را نگاه میکنند آری اگر این قسم باشد
آنها هر روز بجای خود دنیای داخل ائینه را نگاه کنند نمیتوانند به یک موضوع بسیار ساده پی ببرند آن دنیایی که در آئینه هست آنقدر پیچیده و مبهم است که هر قدر انسان کوشش کند که او را درک کند اصلا نمیتواند چون اگر آنها نتوانند خودشان را که به این بزرگی در مقابل آئینه هستند ببینند هرگز و هرگز نمیتوانند دنیای داخل آئینهراببینند
و زمانی میتوانند آن دنیا را ببینند که اولا خود را ببینند و ثانیا دنیای واقعی که در آن هستند را ببینند بعد از اینکه توانستند خود و دنیای واقعی را ببینند میتوانند موفق به دیدن دنیای مجازی شوند که در آئینه هست دنیایی که اصلا وجود ندارد فقط و فقط دنیایی است که توسط چشم دیده میشود نه کدام صدایی است در آن دنیا برای شنیدن و نه کدامچیزی است برای لمس کردن
تنها چیزی که در آن دنیا میباشد خیالاتی است که انسان میتواند بعد از درک درست این دنیا متوجه آن دنیا شد و بس