این سالهای بود که من پیام فرستادن به دوستهای خود و جستجو در انترنت را شناختم.
در آنزمان هنوز دهه ها از اشتراک گذاری در رسانه های اجتماعی دور بودم و تا اواخر سالهای بیست زندگی خود هیچ چیزی راجعب بلاگ در رسانه اجتماعی و یا راهبرد های شبکه رسانه اجتماعی نمی فهمیدم.
اواخر دهه سوم زندگی ام زمانیست که من به فضای مجازی گام گذاشتم و جهان مجازی را در زندگی واقعی خود احساس کردم.
گرچه حالا باور کردنش سخت است, اما جستجو در انترنت کاملا یک رویداد بی سابقه بود و مردم بسیار تلاش میکردند تا این موضوع را درک کنند.
این موضوع دوست داشتنی بود که متاسفانه از جامعه رخت بربست . ما در زمان گوشی های هوشمند, لپ تاپ های بسیار پیشرفته, آیپدها ... همه را کم ارزش می شماریم.
ما از مصرفگرایی بی رحمی پیروی میکنیم و همیشه منتظر تازه ترین مدل های با سریع ترین قدرت ارتباطی هستیم. ما ارزش این فرصت را نمی دانیم چون ما این را بحیث یک فرصت نگاه نمی کنیم بلکه به حیث یک شهروند یک کشور توسعه یافته حق خود میدانیم.
با دنیای مجازی متصل نبودن نمیتواند دیگر یک گزینه باشد, سرعت پایین انترنت کافیست تا تمام روز ما را به هم بریزد. ما هرگز برای یک لحظه هم که شده راجعب مردم که این همه امتیاز را ندارند فکر نمیکنیم.
این دلیلیست که من از صمیم دل احترام میگذارم به کسانیکه نه تنها در این مورد فکر میکنند بلکه کاری هم انجام میدهند.
انترنت شاه جهانست. فکرش را بکنید, چقدر زندگی ما تغیر خواهد خورد اگر ما نتوانیم دیگر در انترنت به جستجو بپردازیم. در واقع انترنت جهانیست که ملیاردها نفر در آن زندگی میکند.
چرا بجای مصارف هنگفت برای تولید ابزاریکه ما دیگر به آنها ضرورت نداریم, سرمایه گذاری روی منابعی در کشورهای صورت نمیگیرد که هنوز ارتباط انترنتی یک امتیاز ویژه برای شان است؟
بجای هزینه کردن روی مردم که از قبل این فرصت ها را داشته اند, چرای برای مردمی هزینه نمیگردد که هرگز از این فرصت ها بهره مند نبوده اند؟