از آن جای که برای همه واضح است زنده گی در گذر است و زود می گذرد چی در غم باشه چی در شادی
همواره در هر حالت زنده گی می رود و ما را هم با خودش در گرداب زنده گی غرق می کند زنده گی سرشاراز عشق و محبت ،خنده، لذت ها می باشد زندگی در کنار تمام شادی هایش غم هم داره که باید با آن مبارزه کرد
زنده کی همواره یک بحر و در یا بزرگ است که در آن فرازو نشیب های زیاد است در زنده گی پستی و بلندی های زیاد است که با همه آن باید مبارزه کرد و از ان گذشت
در زنده گی مسولیت های بزرگ و خطیر داریم که هر کدام ما مجبور و مکلف هستیم با آن دست و پنجه نرم کنیم تا در زنده گی خود آرام باشیم .
اگر زنده گی را سخت بگیریم سخت می شود اگر آسان بگیریم آسان می شود
پس در هر صورت زنده گی می گذرد و انسان باید همواره با آن مقابل کرد تاپیروز شد زنده گی را تشبیه به یک چیز کنید تشبیه به یک کوه تشبیه کنیم زنده گی با یک کوه و صخره تشبیه کنیم و فکر کنید که چی قسم به این کوه بالا شد و راه آن را پیدا کرد همان طور زنده گی را هم فکر کنید که چی قسم با مشکلات آن مبارزه کنیم و راه حل آن را پیدا کنیم .
درزنده گی مشکلاتی است باید راه حل آن را پیدا کنید فقط اندک صبر و حوصله به کار است تا در باره آن فکر کرد و را بیرون رفت از مشکل را پیدا کرد .
زنده گی خودش مبارزه است .زنده گی باهم بودن است
زنده گی در کنارهم زیست کردن است .عشق ورزیدن به پدر و مادر است .
منبای خانواده و زنده گی براساس اعتماد استوار است .
انسان باید برای خود در زنده گی یک هدف والای را انتخاب کند و برای رسیدن به آن سعی و کوشش کند انسان بی هدف در زنده گی مانند یک شخص نابینا است که راه خود را گم می کند و یک کس دگه دست آن را میگیرد و به آن را اش را نشان میدهد همان قسم است وبرای شخص بی هدف دیگران راه و هدف را تعین میکنند
برای خود باید در زنده گی یک هدف تعین کرد نباید منتظر بود و به دیگران تکیه کرد تا باشد یکی پیدا شود و دست تان را بگیرد .
در زمان و حالا اکنون کس یه کس دیگر به جای کمک کردن یک راه اشتباه برای ات نشان میدهد و راه را برای تو گم تر می سازد و تورا دچاره مشکلات زیاد تر از این می کنند
پس چی خوب است انسانی که برای رسیدن به هدف خود برای خود امید ها و آرزو ها دارد