خوش می آید مرا آواز تو
آن خدایا گفتن و آن راز تو
خداوند خوش دارد بنده اش همرایش سخن بگوید, خداوند می گوید من دوست دارم بنده ام مرا پیش خود بخواند, یا رب بگوید و مرا صدا بزند. من از هر چیزی که بنده ام فکر میکند به او نزدیکتر هستم. بنده ام از من است زیرا من از خود بر او دمیدم و روح من در قید حیات بنده ام است و این روح امانت است پیش بنده هایم
.
ما انسانها مکلف هستیم تا هر آنچه خدای ما برای مان به امانت گذاشته است, از آن به خوبی مواظبت و استفاده درست نمائیم. را زنده
باید شاکر باشیم که مخلوقی هستیم که اینقدر برای خالق مان معتبر هستیم که او از خود بر ما دمیده است و ما را زنده داشته است.
آیا تابه حال شده است که از خود بپرسید که چرا خداوند اینقدر مارا دوست دارد و چرا یک خالق عاشق مخلوق اش باشد؟؟؟
جواب اینجاست .....
جواب مادری است که فرزندش را از جان خود بیشتر دوست دارد و برای اولادش از خود میگذرد, اگر بر سر سفره پنج نفره چهار نان باشد تنها کسی که اشتها ندارد و میلی به غذا ندارد مادر است.
این همه محبت چرا؟
به این خاطر که اولاد از خون و رگ مادرش است و این مادراست که او را 9 ماه در بطن خود پرورش داده است و به دنیا آورده است, مادر فرزندش را از خود میداند به همین به او بیشتر از هر کس و هر چیز دیگر دل میبندد.
خداوند هم همین گونه است و خداوند ما را از خود میداند چون ما با روح خداوند نفس میکشیم و زنده ایم و, هیچ وقت مصنوع از صانع جدا نیست, خداوند صانع است و ما مصنوعات اوئیم.
خداوند مارا دوست دارد و میخواهد تا بهترین ها را در اختیار بنده هایش قرار دهد, او برای درست کردن آدم وقت زیادی را گذاشته است و در مدت صد ها سال آدم را خلق کرده است , از همه فرشتگان آدم را بیشتر قدر میداند و حتما انتظار بیشتری هم دارد تا او را به عبادت بنشینیم و به شکرانه این نعمات بیکرانش را بگوئیم.
زهرا نزهت