تو کجایی سهراب ؟
خانه ی دوست فرو ریخت سرم !
آرزویم را دستی دزدید ،
آبرویم را حرفی له کرد ...
مانده ام عشق کجا مدفون شد ؟
به چه جرمی غزلم را خواندن ؟
به چه حقی همه را سوزاندن؟
گله دارم سهراب...
دل من سخت گرفته است بگو :
هوس آدمها تا کجا قلب مرا می کوبد ؟
تا کجا باید رفت تا ز چشمهای سیاه مخفی شد ؟
دوست دارم بروم ...
اینهمه خاطره را از دل من بردارید !
عشق را جای خودش بگذارید ،
بگذارید به این خوش باشم ؛
که به قول سهراب :
" پشت دریا شهریست ،
که در آن هیچکسی تنها نیست !
عشق بازیچه ی آدمها نیست ...
زندگی عرصه ی ماتم ها نیست
تو کجایی سهراب
Posted on at