من نه آنم که فکر کنی با بال های تو می پرم, من خودم هستم با بالهای خود, با اندیشه های خود می پرم و تا امتداد ها میروم
.
من یک آزاد دختر با اندیشه های خودم هستم, آری من همان دختر افغانم که زمانی دختری, خواهری و خانمی بودم , ولی امروز من خودم هستم و جایگاهم را می شناسم, من همان کبوتر آزادم که زمانی در تارک بدبختی ها سرکوبی ها و نابسامانی ها می زیستم.
دیگر آن زمان نیست, حالا من یک انسانم, یک دختر با حقوق و کرامت انسانی , شخصیت قابل احترام و با جایگاه خودم به نام خودم , آری من یک دختر افغانم.
من دیگر گره خورده با اعمال پارین نیم. اکنون زمان من است , زمان پرواز اندیشه هایم , من با اندیشه هایم به شهر شقایق ها میروم, من با اندیشه هایم به شهر موفقیت ها و همان خوشبختی هایی میروم که از سوی پروردگار برایم در نظر گرفته شده است و حق کامل من است. همان خوشبختی هایی که تا امروز تو از رسیدن به آن دستم را کوتاه داشتی. همان خوشی هایی که تنها در رویا می پرورانیدم ولی امروز دیگر آنها یک رویا نیستند , شاید هم رویا باشد اما من آن را به حقیقت مبدل میکنم
.
اکنون زمان درک من است نه درد من.
اکنون من خودم هستم, جوان امروز , سرشار از افکار, سرشار از درک یک درد پارین و پرارین. من جوان هستم که با خود و اندیشه هایم تا شهر غزل ها میروم, من دیگر خودم را شناختم و من برای دیگران خودم را می شناسانم .آری من دختر افغان سرشار از عزت و استعدادم, من خودم بدون در نظر داشت دیگران هستم , خودم خودم هستم.
من آن رنجیده حال که اکنون زمان پرواز من است
من آن خوابیده اندیشه که اکنون زمان راز و نیاز من است
منم آن که تویی غافل زمن ولی هر لحظه محتاج منی
ولی من همان پرواز بی پایان استعدادها هستم
نازش سرابی