باران اوستا نزدیک 5 ساله گی ست. کودکی با تمام خاصیت های کودکانه اما در عین حال کمی هوشیار تر و به دلیل بودن در خانواده ای دانا به کودکی، برخوردار از آزادی های زیاد و بدور از محرومیت های که خیلی از کودکان این سرزمین با آن بزرگ می شوند و بدون این که کودکی کنند بزرگ می شوند.
باران در شب تولد 29 ساله گی پدرش اینگونه بود:
این آرامش کمتر در باران دیده می شود. اکثرن پر جنب و جوش، کمی لجباز و گاهی حرف های زیادی دارد. حرف های که گاه از سن اش خیلی بزرگ تر اندهم مانند اند.. من همیشه باور دارم که بعضی از کودکان در حوزه نقاشی، با بزرگان نقاشی قرن 20 برابری می کنند. به یاد بیاوریم پیکاسو را که علایم مشخصه ی صورت را جا بجا می کرد. آیا این خصلت اساسی نقاشی کودکان نیست؟ و یا هانری ماتیس که رنگ ها را وخشیانه و با اشتیاقی عارفانه کنار هم می گذاشت، خاصیتی که در نقاشی کودکان به اوج می رسد. و یا نقطه رنگ ها و بی قواره کردن های نقاشان "اکشن پینتینگ" و یا هم عبور از تناسب های واقعی در نقاشی های نارک شاگال.
امشب برای تجلیل تولد پدرش رفته بودم خانه شان. دیدم با آبرنگ دارد نقاشی می کند. و من که هیچ جا در برابر آبرنگ خودم را کنترل کرده نمی توانم. ذوق زده شدم. از او خواستم پرتریت من را بکشد. حاصل کار این بود:
من از نتیجه ی کار خیلی راضی هستم. اینقدر این نقاشی به درون این روزهای من شباهت دارد که حیرت کردم. باران تصور بدی از من ندارد به همین دلیل نقاشی را خیلی چرک نکرده است. حضور من برایش بی تفاوت است ولی حد اقل خاطره ی بدی از من ندارد گویا .
اما در مورد بقیه وضعیت چنین نیست. مثلن این نقاشی پرتره پدرش:
تصوری که از پدر دارد خیلی انتزاعی تر است، لکه های رنگ تیره و فقدان هرنوع جزییات. اما از لحاظ اجرایی این همه پیچیده گی در نقاشی یک کودک 4 ساله خیلی عجیب است. اما مادرش را به گونه ی دیگر می بیند:
جالب است که در مورد مادرش رنگ ها را به خوبی تشخیص می دهد، موها کمی عنابی، لب ها قرمز و چشن ها ترکیبی از سیاه و قهوه ای. این نشانه ی دقت بیشتر و نزدیکی بیشتر است.
و حالا نوبت رسید به یکی دیگر از حاضرین. بهروز شجاعی گیتاریست گروه مورچه ها:
انگار بهروز خیلی سر به سرش می گذارد. حسابی در نقاشی اش با صورت بهروز لج کرده، شاید سبیل بهروز برایش خوشایند نیست. خصوصن زمانی که اورا می بوسد. در کل این تصویر می گوید خیلی تصور خوب و زیبایی از بهروز ندارد.
اما نقطه عطف این مجموعه ، مقاشی باران از خودش است:
یکی از آن شاهکار ها! تصویری با جزییات زیاد و رنگین. شاید کمتر کودکی چنین تصور رنگینی و پر جزییاتی از خود داشته باشد. برای من که باران را از نزدیک می شناسم، این تصویر به خوبی ترجمه ی جو تربیتی ای است که او در آن پر و بال می کشد و بزرگ می شود. باران مادر و پدری دارد که شاید در تمام نسل من در این سرزمین، عده ای انگشت شماری همچون اینها داشته اند. شاید در نسل خود باران هم، پدر و مادری اینچنین کمتر باشد.
باران نقاش چند روز بعد 5 ساله گی اش را جشن می گیرد. همه گی داریم آماده گی می گیریم که در روز پنجشنبه مهمانی باشکوهی برایش ترتیب دهیم. نمیدانم چند نفر از هم سن و سالان او چانس داشتن چنین انسان های در کنار خود دارند. اما بدون شک او از خوش چتمس ترین های نسل خودش است.