ی
به من گفت تو چرا وفاکردن رایاد نداری خندیدم وگفتم یاددارم ولی فرصت ندارم که به حق کسی وفا کنم .............................................غمگین ترشد انگار که دیوانه وشیفته اخلاقم شده بودی؟ولی با تمام وجودخواستاراین نبودم
که این طورکارشود!!نمی خواستم کسی مرا دوست بدارد که من او رادوست ندارم برایش گفتم اگر مرا دوست داری ازم برای همیشه
.....................................................................................................................................................دورشوگفت خوبه وچندسال اوراندیدم...............تااینکه یکروزبه من نامه ای رسید خوندمش از طرف او بود نوشته بود که برایت ثابت کردم که دوستت
...........................................................................................دارم می دانم چندین ساله ازت دورم!!!وتو خوشحالیا
..................................................این نامه را چندین سال پیش نوشتم وحالا برایت روان کردم تامباداباز بگی هنوزدوستت ندارم
!!!!!!!!!!!!من طوری برایت ثابت کردم که دوستت دارم که هیچ کسی ثابت نمی کند تو گفتی برای همیشه برووازم دور شو
به من سخت بودثانیه ازت دورشوم من هم ترسیدم که نتوانم برایت این را ثابت کنم مبادا خودم را کنترل کرده نتوانم و هر روز در کنارت باشم بخاطر ثابت کردن خودم رااز زنده گی خلاص کردم ولی از تو می خواهم که به خاطر اینکه واقعا برایم ثابت کنی که مراذره ای به اندازه خیلی کم هم بیادت داری ......فقط یکبار بیادر کنار قبرم ونامم را بگو ببین کدام یک ازآنها سر خواهد که من هستم دوستدارت بازآنوقت می بینی که من حتمی بخاطر ثابت کردن خا کسترم را به آب دادم