مــــــــــــردی جان خود را با شـــــــــنا کردن از میان امواج خروشان
و سهمناک رودخانه ای بـــــــــــه خطر انداخت و پسر بچه ای را که
بــــــــر اثر جریان آب به دریا رانده شده بود,از مرگ حتمی نجات داد.
پســـــر بچه پس از غلبه بر اضطراب و وحشت ناشی از غرق شدن
رو بـــــــــــه مرد کرد و گفت:از اینکه جان مرا نجات دادید,متشکرم...
مـــــــــرد به چشمان پسر بچه نگریست و گفت:تشکر لازم نیست،
پسرم فقط اطمینان حاصل کن که جانت ارزش نجات دادن را داشت.