وقتی همه شادند،به چه می اندیشند؟
دیروز شماری از دوستان در شبکه های اجتماعی ، با بیانیه های احساسی خواستار بستن هرنوع دریچه ی نگاه انتقاد آمیز به ماجراهای حول و حوش مسابقه دوستانه فوتبال میان تیم های افغانستان و پاکستان شدند. و آنانی را که در تلاش افشای شادی حاصل از برد تیم افغانستان بودند را افرادی منفی باف و منقض کننده ی عیش مردم نامیدند. همین افرا د اما با متوهمانه ترین کلمات این واقعه را توصیف کردند. توصیف هایی که تلاش می کرد از برد افغانستان استعاره ای ملی گرایانه بسازد واز این واقعه برتری این طرف خط دیورند را بر آن طرف را استخراج کند. عباراتی از سرشوق و بی پروا و بی مسوولیت.
من دیروز در استدیوم بودم. در میان همهمه ی جمعیت، در میان فحش های رکیک به زبان اردو به بازیکنان پاکستانی، فحش های از آنگونه، در میان موج ناشیانه ی احساساتی که خود نمی دانستند چه هستند.
این عکس حکایت می کند که هوا خوب بود، همه چیز آماده بود برای یک مسابقه ی بی عیب و نقص
همینطور هم شد.
رسانه ها معمولن به این چیز ها نمی پردازند، و هم گویی حماقت به نظر می رسد بپرسی: این شادی، شادی حاصل از بُرد تیم افغانستان از چه جنسی ست؟
من اما این را می پرسم و پاسخ نیز می دهم.
شادی دیروز بیش از این که شادی از داشتن چیزی باشد، شادی به خاطر فقدان بود. و شادی برای فقدان، مرثیه ای تلخ است. در کشوری که سیاست اش،فرسایش است، اقتصادش فرسایش است،فرهنگ اش فرسایش و بازگشت است و سالهاست به خود خوری مبتلاست، تلقین این که ما همه پرورده ی یک آب و خاکیم و ... به تابلیت مسکنی تقلبی شباهت دارد. نه به دلیل این که این تلقین دروغ است، بلکه به این دلیل که خود این میل، کاذب و غیر واقعی ست. این میل مرکز تمامی شوربختی های این جغرافیاست که توسط قدرت و برای حفظ خود دامن زده می شود و به پدیده و آینده ای ناگزیر مبدل می شود.
تماشاچیان غرق شادی و همهمه بودند وبرای لحظاتی هم که شده گویی فراموش کرده بودند که کجا و چی هستند وچه سلسله مراتب قدرتی سرهم شده اند تا اینجا واینگونه باشند.دوستان زیادی که در مورد این واقعه نوشتند، همه این فراموشی مقطعی را ستایش می کردند. همه آرزو می کردند ای کاش سیاست جاری میان دوکشور نیز چون فوتبال می بود. ترجمه ی این می شود این که: ای کاش همه چیز با فراموشی وضعیت واقعی برگذار می شد.
جنس این شادی از جنس شادی های بود که از شنیدن و دیدن موسیقی های وطنی ارزان قیمت رسانه ای حاصل می شود که هیچ شباهتی به مور مور حاصل از شنیدن "وطن عشق تو افتخارم" مددی ندارد. این شادی چون حاصل فراموشی وضعیت واقعی ست، به نشه شباهت دارد. به سیالیتی برنامه ریزی شده توسط قدرت.
شادی دیروز حتا نگذاشت خود واقعیت موجود این مجموعه(سازوکار ونظام و قدرت حاکم بر ورزش) دیده شود. کسی ندید و خبر نشد که بر سرترکیب تیم ملی دعوا شده بود و قدرت حاکم ترکیب را نه مطابق توانایی بازیکنان، بلکه مطابق با روایت مریض توازن قومی تنظیم کرده بود، کسی ندید که در ورودی های استدیوم غیر انسانی ترین برخوردها توسط پلیس با مردم صورت گرفت، کسی ندید که بت سازی ها جریان داشت. دیروز کسی به این فکر نمی کرد که در حالی که به نقل از منابع فیفا، فوتبال افغانستان در سال گذشته حدود 3 ملیون دالر درآمد داشته است، در حال حاضر در چنگال مسوولینی بی کفایت و کم سواد است و مصلحت اندیشی های حاکمان جلو پیشرفت این ساحه را گرفته است و آنچه که تا حالا حاصل شده، فقط و فقط حاصل کار انفرادی بازیکنان بوده است. کسی توجه نکرد و یادآوری نکرد که رییس فدراسیون فوتبال از آقاین چند شغله ی بی صلاحیتی ست که هیچ نسبتی با ورزش ندارد.
شما به این عکس نگاه کنید و بگویید که چه اتفاقی دارد می افتد و این عمل چه معنی دارد؟
مسابقه تمام شد، این آقایان تحت تدابیر شدید امتینی با گنگ شان وارد چمن شدند و گرداگرد چمن را گشتند و به مردم دست تکان دادند، این ها مقامات امنیتی کابل هستند، قوماندان امنیه، رییس جنایی و...من همان لحظه مفهوم این قدرت نمایی مسخره را نفهمیدم. این رژه شباهت بیشتری به مراسم عروسی داشت.پیام اینت بود: اینها خود از خود تجلیل می کردند برای این که امنیت این مسابقه را تامین کرده اند. من به دودلیل این عمل را مضحک می دانم. اوا این که تامین کننده ی امنیت سربازانی بودند که جان شان را گرو گذاشتند نه این آقایان پشت میز نشین پرمدعا و این بچه فلم های عقده ای، ودوم به این دلیل که امنیتی وجود نداشت و اینقدر خلا برای نفوذ وجود داشت که به راحتی می شد صدها کیلو مواد منفجره را وارد استدیوم کرد.
کسی ندید که قسمت "وی آی پی" استدیوم مملو بود از آدم های بدون مسوولیت و الکی. در حالی که قهرمان های ورزش این کشور در میان فحش های رکیک امنیتی ها و لگد و قنداق تفنگ خوردن ها وارد استدیوم شده و در بین تماشاچیان عادی نشستند و جیک نزدند. تیم طوفان هری رود:
اما در وی آی پی چنین موجودتی نشسته بودند:
من نمیدانم این تک تیر انداز با آن "اسنایپر" رشک برانگیزش برای چی آنجا جاخوش کرده بود. و اگر آزاده و سرباز و در خدمت مردم بود، چرا بیکار نشست و فقط تماشا کرد؟
بلی! این شادی ها را نمی شود ممنوع کرد، نمی شود تمسخر کرد اما می شود افشا کرد. دیروز تیم ملی افغانستان، تیم پاکستان را در حالی بُرد که طنین موسیقی عامه پسند پاکستانی همه جا شنیده می شد. منتها از زبان یک افغانستانی. موج جدیدی از موسیقی ،پشاوری که در این چند سال در افغانستان بازار پیدا کرده است. شهزاد عدیل، شفیق مرید و... ترانه های را خوانده بودند که با روحیه ی ترانه های وطنی پاکستانی و در خود پاکستان تنظیم و تهیه شده اند. با کلماتی که از فرط اغراق و دروغ استفراغ آور اند.