رشوه خوارو سود خواری گشته با هم روبرو مینمایند از سرجنگ و ستیزه گفتگو
گفت اول سود خوارای رشوه خوار لعنتی تا بکی چون گرگ درنده بجای ملتی
پول تنخواه حکومت بر تو میباشد حرام زانکه گشتی تیز دندانی بجای خاص و عام
رزق و روزی تو یکسر خون مظلومان شده نیستی انسان و خوی و خصلت از حیوان شده
عاطفه و رحم گشته از دل سنگت بیرون میکنی از خون ملت ثروت را بس فزون
نه بدل درد وطن خواهی نه شوق خدمتی فکر تو و شوق تو باشد به پول رشوتی
نیم را مصرف می سازی به عیش خویشتن می گذاری نصف را میراث فرزندان و زن
میشوی معزول و در چنگ عدالت می فتی ر وسیاه وسر نگو ن در چاه ذلت می فتی
ناگهان جان میدهی همراه ﺁن بار گران سوی گورستان برندت در لحد گردی نهان
می خورد مال ترا خویشان و هم اولاد تو میشوی ﺁخر فراموش و نسازند یاد تو
یکه و تنها میان گور می باشی مدام لعنت و نفرت مظلومان شنو هر صبح و شام
در قیامت هم بدست خلق کش کش میشوی حق شان را مسترد کرده در ﺁتش میشوی
شرم کن ای رشوه خوار دزد روز پرفسون توبه کن از رشوه خواری تا نگردانت زبون .
رشوه خوار از طعنه سواد خوار رو هم کشید شرم کن ای گمره بدبخت پرجرم و گناه
دیگ می گوید به هر کاره که روی تو سیاه من اگر رشوت ستانم باز همت میکنم
از یکی رشوه ستانم با دیگر بخشش کنم هم گهی اندر رفاه جامعه کوشش کنم
نه ترا شرمی ز مخلوق است نه خوفی ز حق کرده ای از سود خواری اشکمت را چون طبق
زنده گانی بهر فکر ده و چهارده صرف شد از غم سودای دنیا موی چون برف شد
نه ترا جودوسخاوت نه دهی قرض به کس شوق داری در حرام خواری چو در شیره مگس
از مفاد سودخواری می خوری رزق کثیف نیستی پایبند شرع ودین تو گشتی ضعیف
حرص داری تا مال ثروتت افزون شود پولت از ترک مروت لک شود میلون شود
خدمتی گر در وطن کردی عیان گردان بگو رحم و انصافی اگر داری بیان گردان بگو
سودخواری مثل گوشت خوک می باشد نجس گشته ای بر آن نجاست مثل کلب کاسه لیس
جمع کن پول حرامت رابه میراث کسان می نهند در لحد با یک کفن چون مفلسان
بعد مردن ثروتت رابچه وزن می زند در لحد گژدم ترا صد نیش در تن می زند
شرم کن ای سودخوار لعنتی بی خرد توبه کن زین فعل نامردی نا مشوع بد
سود خوار از این سخن ها سخت دل آزرده شد بهر مشتی چند کوبیدن بوی آماده شد
رشوه خوار وسودخوار هر دو بهم آویختند هر کدامی چند مشتی بر سر هم کوفتند
گه یکی مثل شغال زیر پهلو میشود گه چو گربه چست بالا گشته بر رو میشود
قال مقال و جغ جغ شان هر طرف منشور شد جنگ رسوایی آنها هر کجا مشهور شد
اندرین اثنا بیامد عالمی در نزد شان از وقوع واقعه پرسید زآنها شرح آن
گفت رشوت خوار این گمراه زشت بد کنشت سخت می گوید برایم حرف نامعقول و زشت
تو به حکم شرع گوی از ما کدامینبد تر است در گمان من که این سودخوار زارو ابتر است
شخص عالم گفت رشوت هم حرام مطلق است سود هم باشد حرام وسودخوار هم احمق است
هر دو تن اندر شریعت عاصی وفاجر بود آن یکی منحوس زشت وآن دیگر فاجر بود
هست اندر دین پاک ما چنین افعال زشت گر نسارند توبه آخر میشود احوال زشت
بعد ازین از شرم هر دو سر فکنده در زمین
توبه کردنداز دل و جان پیش آن پاکیزه دین
مناقشه رشوه خواره و سودخوار
رشوه خوارو سود خواری گشته با هم روبرو مینمایند از سرجنگ و ستیزه گفتگو
گفت اول سود خوارای رشوه خوار لعنتی تا بکی چون گرگ درنده بجای ملتی
پول تنخواه حکومت بر تو میباشد حرام زانکه گشتی تیز دندانی بجای خاص و عام
رزق و روزی تو یکسر خون مظلومان شده نیستی انسان و خوی و خصلت از حیوان شده
عاطفه و رحم گشته از دل سنگت بیرون میکنی از خون ملت ثروت را بس فزون
نه بدل درد وطن خواهی نه شوق خدمتی فکر تو و شوق تو باشد به پول رشوتی
نیم را مصرف می سازی به عیش خویشتن می گذاری نصف را میراث فرزندان و زن
میشوی معزول و در چنگ عدالت می فتی ر وسیاه وسر نگو ن در چاه ذلت می فتی
ناگهان جان میدهی همراه ﺁن بار گران سوی گورستان برندت در لحد گردی نهان
می خورد مال ترا خویشان و هم اولاد تو میشوی ﺁخر فراموش و نسازند یاد تو
یکه و تنها میان گور می باشی مدام لعنت و نفرت مظلومان شنو هر صبح و شام
در قیامت هم بدست خلق کش کش میشوی حق شان را مسترد کرده در ﺁتش میشوی
شرم کن ای رشوه خوار دزد روز پرفسون توبه کن از رشوه خواری تا نگردانت زبون .
رشوه خوار از طعنه سواد خوار رو هم کشید شرم کن ای گمره بدبخت پرجرم و گناه
دیگ می گوید به هر کاره که روی تو سیاه من اگر رشوت ستانم باز همت میکنم
از یکی رشوه ستانم با دیگر بخشش کنم هم گهی اندر رفاه جامعه کوشش کنم
نه ترا شرمی ز مخلوق است نه خوفی ز حق کرده ای از سود خواری اشکمت را چون طبق
زنده گانی بهر فکر ده و چهارده صرف شد از غم سودای دنیا موی چون برف شد
نه ترا جودوسخاوت نه دهی قرض به کس شوق داری در حرام خواری چو در شیره مگس
از مفاد سودخواری می خوری رزق کثیف نیستی پایبند شرع ودین تو گشتی ضعیف
حرص داری تا مال ثروتت افزون شود پولت از ترک مروت لک شود میلون شود
خدمتی گر در وطن کردی عیان گردان بگو رحم و انصافی اگر داری بیان گردان بگو
سودخواری مثل گوشت خوک می باشد نجس گشته ای بر آن نجاست مثل کلب کاسه لیس
جمع کن پول حرامت رابه میراث کسان می نهند در لحد با یک کفن چون مفلسان
بعد مردن ثروتت رابچه وزن می زند در لحد گژدم ترا صد نیش در تن می زند
شرم کن ای سودخوار لعنتی بی خرد توبه کن زین فعل نامردی نا مشوع بد
سود خوار از این سخن ها سخت دل آزرده شد بهر مشتی چند کوبیدن بوی آماده شد
رشوه خوار وسودخوار هر دو بهم آویختند هر کدامی چند مشتی بر سر هم کوفتند
گه یکی مثل شغال زیر پهلو میشود گه چو گربه چست بالا گشته بر رو میشود
قال مقال و جغ جغ شان هر طرف منشور شد جنگ رسوایی آنها هر کجا مشهور شد
اندرین اثنا بیامد عالمی در نزد شان از وقوع واقعه پرسید زآنها شرح آن
گفت رشوت خوار این گمراه زشت بد کنشت سخت می گوید برایم حرف نامعقول و زشت
تو به حکم شرع گوی از ما کدامینبد تر است در گمان من که این سودخوار زارو ابتر است
شخص عالم گفت رشوت هم حرام مطلق است سود هم باشد حرام وسودخوار هم احمق است
هر دو تن اندر شریعت عاصی وفاجر بود آن یکی منحوس زشت وآن دیگر فاجر بود
هست اندر دین پاک ما چنین افعال زشت گر نسارند توبه آخر میشود احوال زشت
بعد ازین از شرم هر دو سر فکنده در زمین
توبه کردنداز دل و جان پیش آن پاکیزه دین