اطفال که در هر جامعه ای از آنها بنام آینده سازان یاد می شود تقریبا نیم از اجتماع را تشکیل داده و در واقع اساس و زیر بنای معنوی هر جامعه ای خوانده می شوند. این که این کودکان و اطفال چگونه زندگی باید داشته باشند و در کدام فضایی زیست نمایند از جمله مواردی است که هر دولتی مکلف است مورد توجه و مداقه قرار بدهند. دولت ها و جوامع متمدن و مترقی در عصر کنونی تمرکز زیادی را نسبت به حالت و وضعیت زندگی اطفال شان دارند این نیرو به مثابه نیرویی خوانده می شود که استعداد های شان نهان است و باید زمینه ها برای شان فراهم شود تا بتوانند از این استعداد نهان خود استفاده اعظمی را هم به نفع خود و هم به نفع اجتماع به کار برند. درواقع استعداد های کودکان به مثابه طلا گفته شده است که هر قدر پالش شوند به همان اندازه جلایش شان زیاد تر از پیش می شود. کودک هایی را که در این مقاله بیشتر به وضعیت زندگی شان تمرکز کردیم کودک هایی هستند که بین محدوده ی سنی 8-15 سال که می شود نو جوانان را هم دخیل ساخت هستند . هرچند در مورد اطفال و کودکان که چگونه باید حمایت شوند و چگونه باید زندگی کند و سهولت های زندگی برای شان فراهم شود صحبت های مختصری داشتم در اینجا می خواهم نکاتی چند را در مورد طرز زندگی کودک های افغان یاد آوری کنم .
کودکانی که در افغانستان زندگی می کنند به چندین طبقه تقسیم می شوند طبقه ای که در سطح بالای اقتصادی زندگی می کنند، کودکانی که در سطح متوسط زندگی می کنند و کودکانی که تحت فقر زندگی می کنند. هر چند تعدادی از کودکان افغان نیز همانند کودکان کشور های دیگر از تمام امکانات و سهولت های اجتماعی و زندگی مستفید می شوند اماحد اکثر از این کودکان تحت فقر زندگی می کنند طبق گزارش ها و تحقیق هایی که در این مورد شده تقریباً نیمی از این کودکان افغان بنا بر مشکالات گوناگونی چون فقر، نداشتن نان آور فامیل، یتیم بودن و .. که همه و همه از جمله نتایج 3 دهه جنگ در کشور است تحت فقر زندگی می کنند و به کار های شاقه چون موتر شویی، دست فروشی، جمع نمودن زباله ها، کراچی رانی، کلینری و... مصروف هستند.
امروز در افغانستان متاسفانه کودکی که باید در مکتب درس بخواند ، تفریح کند ، استراحت کند، نوازش شود، او مجبور است کار کند ، درس نخواند تا بتواند فامیل خود را تمویل کند. کارهای شاقه ای را که اطفال و کودکان افغان در این جامعه انجام می دهند واقعاً بر هر افغان با ایمانی درد آور است .طفلی که هنوز درست از نام خود از نسب خود آگاهی نه دارد مکلف است تا کار کند و نان آور فامیل خود خوانده می شود.
علل و عواملی که باعث چنین کارهایی برای اطفال می شود همه در نتایج فقر و چندین دهه جنگ و نا بسامانی ها خلاصه می شود که تعداد از این کودکان در طول این مدت پدران و بزرگان فامیل های خود را از دست داده اند بنا کس دیگری در خانواده نه دارند تا مصارف خانوادگی آنها را تامین نماید و این کودکان از طرق مختلف امرار معیشت نموده و لقمه نان حلالی برای فامیل خود بدست می آرند.
طبق تحقیقاتی که انجام شده است استعداد های که در وجود کودکان افغان نهفته است در وجود هیچ کودک دیگری نیست . از این استعداد ها باید استفاده اعظمی صورت گیرد در حالیکه متاسفانه کسی به این توجه نه کرده و این استعداد ها به مرور زمان کور شده و از بین می روند چون همین کودکان به جز آب و نان خود و فامیل خود به چیز دیگری نمی اندیشند.
هرگاه ما کودک افغان را با کودک ها ی جهانیان مقایسه کنیم بسیار ارزش های معنوی را در وجود افغانها می بینیم که در وجود کودکان خارجی نیست اما بر عکس کودکان دیگر چیز های مادیی دارند که به آنها می بالند.
توجیه مسوولین بخاطر این چنین وضعیت همیشه جنگ، نا امنی و فقر خوانده می شود در حالیکه همه این عوامل و علل را می پذیرند و قبول دارند پرسش اینجاست که چه راهکاری برای بیرون رفت از این چالش وجود دارد؟ بالآخره این اطفال تا به کی این چنین به زندگی خود ادامه بدهند؟ کی ها در برابر این کودکان معصوم مسوول اند؟ پاسخ این پرسش ها را زمان خواهد داد و پاسخ دادن به این پرسش ها در حال حاضر پیش از وقت است باید مثل همیشه منتظر ماند . اما نباید در برابر این چالش آرام نشست مبارزه با این چالش که در برابر کودکان این وطن قرار دارد وظیفه ایمانی و وجدانی هر شهروند افغان است و باید در این راستا فقط منتظر و مشاهده نه بلکه باید اقدام نماید و از هر طریقی که در حد توان خود دارد برای محو این چالش سعی نماید؛ هرچند به باور من این نسل کودکان هم شاید در همین منوال زندگی شان ادامه پیدا کند تلاش ها باید افزایش یابد تا نسل بعدی که تازه به این دنیا وارد می شوند چهره دنیا را این چنین افسرده و پر از جنجال ها و مشکلات ها نه یابند.