زمانی به صنف قدم می گذارد، بهار با نسیمش می شگفد و مهر، لبخند و عاطفه فضا را پر می کند. با او از آسمان می بارد، از چشمه می جوشد، نسیم می وزد و آفتاب مهربانی میتابد. از خانه تا مکتب، با هر گام، بهشت نزدیک تر می شود. نگاهش خانه مهربانی است و قلبش مهربان تر از دریا. دل ها را به طراوت و پاکی و پاکیزگی می خواند. دست های گرم و صمیمی اش، با قلم عشق می نویسد. انگشتانش افق های روشن فردا را نشان می دهد و اشاراتش، آن سوی دنیا و ملکوت پاک خدا را. زمین شفاف قلب ها، قلمرو اوست و کشتزار جان شاگردان حکومت او.
ای معلم خوبم، ترا دوست میدارم و دستان پاکت را عاشقانه میبوسم؛ چرا که تو به من می آموزی چگونه یادگرفتن را، چگونه خوب بودن را، چگونه زیستن را، چگونه شاد بودن را، چگونه احترام گذاشتن را و چگونه دوست داشتن را.
ای معلم خوبم، تو را دوست دارم؛ چرا که راه تو راه انبیاست. اخلاق تو الگوی من برای بهتر زندگی کردن و رفتار تو سرمشق من است. ای معلم خوبم، من از تو مهر، اخلاص، محبت و مهربانی را به یادگار دارم، پس تو را تا ابد دوست خواهم داشت.
در برابر بحر بیکران منزلت شما، تبریک قطره ایست ...! معلم خوبم روزتان گرامی باد!
نویسنده: محمد کمیل "جوادی"