روزی که کفگیرم به ته دیگ خورده بود

Posted on at


چهار سال دانشگاه دوران سختی بود و بارها  با مشکلات زیادی روبرو شدم  ولی همیشه به خودم میگفتم تو تنها کسی نیستی که این مشکلات رو داری و هم اینکه یه روی این محصلی تموم میشه و این همه صبر و تحمل میوه شیرین خواهد داشت  و مزد این همه سختی رو خواهی گرفت 


یکی از خاطرات تلخ دوران محصلی روزی بود که کفگیرمون به ته دیگ خورده بود و هیچ پولی برای خرج کردن نداشتیم 


 اون روز کسی از بچه های اتاق برای نهار نیامد، من بودم و یه مهمان که اون هم از بچه های دانشگاه بود که اون هم یه سال قبل فارغ التحصیل شده بود و هنوز بیکار بود


خلاصه اینکه ساعت تقریبا 1 بعد از ظهر شده بود و حرف ها و قصه ها تقریبا تمام شده بود و حوصله هر دویمان سر رفته بود من به این فکر می کردم که اگه برای نهار بماند چی کار کنم ؟ و منتظر این بودم که شاید ببینه نهار درست نکردم بره اتاق خودش اما ناگهان خودش گفت مختار نمی خوای چیزی بخوری؟ من که دیگه راهی نداشتم بهش گفتم هیچی پول ندارم، از بخت بد اون هم هیچی همراهش نداشت !!! بلاخره آخرین راهی  که به ذهنمون رسید پولهای بالای قرآن بود که بچه های اتاق صبح به صبح به نام صدقه میگذاشتند اونجا


   با همون پول کمی چیپس و نان خریدیم خوردیم شاید اون وقت مستحق تر از ما برای اون پولها کسی نبود 


 اون روز 30 افغانی بیشتر صدقه گیرمان نیامد ولی همون پول  ما رو از گشنگی نجات داد 


هنوز هم خاطره اون روز رو با دوستم مرور می کنیم و می خندیم  و یادمون میفته که گفگیربه ته دیگ خوردن یعنی چی 


مختاراحمدی 



About the author

mo-ahmadi

لیسانس کشاورزی و علاقه مند عکاسی

Subscribe 0
160