باز باران با صدای دلنشینش....
میچکد بر بام خانه ام.....
خانه ام ظاهرآ زیباست ولی......
درونش تاریک و تاریک....
میریزد قطره قطره بر روی سینه دل
کجاست دل من؟؟؟؟
کجاست خانه ام؟؟؟؟
بام من کجاست؟؟؟
بارانم چه شد؟؟؟
صدای ریز اشکانم میچکد زره زره....
چشمه ام گرم است آب داغ....
نوشیدمش لکن......
نسوختم,,,,,چرا؟؟؟
دل من داغ است...
پر از غم و اندوه....
گرمی آب چشمه تاثیری ندارد بر دل من......
دلم تاریک و تنگ است.....
باران
.......!!!
دیگر نبارید.....
بجای آن اشک آمد......
آسمانم شد چشمانم......
خانه ام قلبم.....
بامم گونه هایم.....
گرمی اشک چشمانم......
از روی دل تنگ من است.....
دلم تنگ است.....
دلم تنگ است
تنگ...
نویسنده:اسما ابراهیمی