افسردگی ،بزرگترین معضلهی روانی که جهان با آن درگیر است
افسردگی درسراسر جهان سومین پر نفوذترین مریضی هست که پیامد های خطرناکی در قبال دارد و اثرهای منفی در رشد و تکامل شخصیت انسان دارد و خود پیامد عامل های مختلفی است که به شکل های گوناگون فراگیر جامعه های مختلف است.
امروز در سراسر جهان بیشتر جوانان و کودکان به مرض افسردگی مبتلا هستند و در افغانستان خطرناک تر از افسردگی بی خبری ازین کابوس وحشتناک است زیرا درین صورت هیچ اقدامی برای معالجه وتداوی آن صورت نمیگیرد.
بزرگترین عامل های افسردگی به شکل معمول در همه جا چند فاکتور مشکل زا هست چون خشونت های خانوادگی، طلاق والدین ،مرگ هر دو یا یکی از والدین ،غیابت طولانی مدت هر دو یا یکی از والدین بخصوص پدر ،ازدواج مجدد یکی از والدین ، ازدواج های اجباری ،فقر، بی کاری..
عامل هایی مانند فقر و بیکاری باعث افسردگی بیش از حد در جوانان می شود اما به کمک و همکاری اعضای خانواده و روحیه دادن به هم از میزان افسردگی می کاهد.
از آنجایی که بیشترین قربانیان این مرض جوانان و کودکان هستند در کل می توان گفت یکی از بزرگترین عامل های افسردگی کانون نا درست خانوادگی است همچنان رفتار نا درست اعضای خانواده طوریکه یک یا هردو طرف را از لحاظ روانی متاثر و متضرر سازد.
کانون خانوادگی اولین و بزرگترین مکان شخصیت سازی، رفاه و شکل گیری ذهنیت کودک می باشد بنا بر این خانواده وظیفه و مسولیت بزرگی بر دوش دارد.
روانشناسان و روان کاوان معاصر عقیده دارند که هر نوع اخلال و ناراحتی که در اساس زند گی خانواده گی ایجاد شود ، از نظر عاطفی بالای کودک اثر می گذارد . کودک مایل است موجب لذت و غرور مادرش با شد همان طوری که مادر هم می خواهد این احساس را داشته باشد . برخورد خویش را طور عیار سازد که بالای شخصیت فرزندش مؤثر واقع گردد
مراقب و نگهداری مادر از فرزندش تنها یک وظیفه نیست و نمی توان آنرا به صورت یک دسته اعمال منظم و فهرست وار مشخص ساخت ، زیرا این مناسبات حاوی یک رابطهی زندهی انسانی است که می تواند رفتار هردو طرف را تغیر دهد . بدیهی است که این رابطه هنگامی سودمند است ، که به طور مداوم وجود داشته باشد . بنا براین باید کودک از یک رابطه عاطفی سالم بهره مند شود تا بتواند دارای شخصیت سالم گردد . اگر این مناسبات به خصوص در سه سال اول زندگی کودک تحت تاثیر عوامل دچار اختلال شود ، و کودک نتواند در این ایام روابط عاطفی سالم با مادر برقرار سازد زند گی آینده اش دستخوش نا به سامانی ها خواهد شد و چه بسا که بسوی کار های نا شایسته و سایر رفتار های غیر اجتماعی کشیده شود .
اولین مسئولیت بر مادر در قبال اطفال و جوان اعطای مهر و محبت میباشد دومین مسئولیت و وظیفه هر مادر در مقابل دختر و پسر جوانش همانا نقش رهبری کننده وی میباشد که البته در همه این مسئولیت ها پدر نیز شامل است .
وقتی اطفال و جوانان دچار افسردگی می شوند اثر ها و پیامد های دیل در آنها دیده می شود
ازرشمندی و باورمندی (حس اعتماد به خود) را از دست میدهند و در محیط خود به تمسخر گرفته میشوند و یا طفل از عقده مندی ناشی از شرایط بی ثبات خانواده اطفال دیگر را به استهزا و تمسخر میگیرد. اطفال و نو جوانان نمیتواند در سطح که استعداد آموزش دارد، بیاموزند و اسعتداد خود را بکار گیرند زیرا تمرکز فکرشان شدیداٌ اسیب پذیر میگردد. کمتر علاقه مند رفتن به مکتب استند و یا از رفتن به مدرسه و یا محیط بازی ترس و واهمه دارند. حالات هم وجود دارد که طفل مشکل جدی در خوراک دارد یعنی دایماٌ و بدون کدام دلیل صحی جسمانی وزن میبازد. بعض نوجوانان نظر به دوره خاص نو جوانی یا به مواد مخدر رو میاورند ویا حالت روانی شان چنان وخیم میشود که در قسمت های دست ، بازو و ران ها خراش ها یا بریدگی های عمدی را به وجود میاورند که زخم های آن عمیق نیست ولی قابل دیدن است. یکی از تاثیرات وخیم و جداٌ قابل تشویش افسردگی بالای اطفال تمایل بیش از حد به خوردن است که طفل و یا نوجوان غیر ارادی زیاد میخورند (پرخوری بی حد) و ناشی از آن وزن میگیرند. خطرناک ترین اثرات منفی افسردگی اختلال در رشد و انکشاف وجدان است که طفل در سن های بزرگی با بی اعتنایی در برابر واقعه های دلخراش و تاٌثر برانگیز عکس العمل نشان میدهد. به مشاهده رسیده است که اطفال افسرده در خانواده و محیط در سن های بزرگ علاقه بیشتر به مسایل رزمی و رو آوردن به جنگ و وظیفه نظامی دارند. یکی از دلیل های آن هم در این است که آنان با استفاده از جنگ و سلاح عطش و قهر و غضب خود را بحیث یک قربانی فرو مینشانند
طفل های مواجه به افسردگی در سن های بزرگی خود به مشکل های زیاد در عرصه زنده گی شخصی مواجه میگردند ، بخصوص در زنده گی زناشوهری کمتر موفق و خوشبخت میباشند. از اینجا است که باید با مسئولیت توجه نمود که مسئولیت پدری و مادری تنها در تاٌمین معیشت طفل نیست بلکه در مساعد ساختن مصئونیت ، فضای گرم خانوادگی ،دادن توجه ، محبت به طفل و تاٌمین فضای مصئون برای رشد سالم شخصیت طفل است.
انسان های افسرده خیلی ها باریک بین بوده در مقابل انتقاد فوق العاده حساسیت دارند ، حس اعتماد بخود و اعتماد بر دیگران در وجود شان خیلی هاضعیف میباشد و نسبت به اکثر مسائل نا مطمئن و شکاک میباشند.
زنان و دختران جوان که به افسردگی مواجه اند، اکثراٌ گوشه گیر اند و از داشتن رابطه عادی اجتماعی شرم و یا ترس دارند. که روز به روز خطر رشد افسردگی در وجود شان زیاد تر میشود. در حالات پیشرفته افسردگی که ناشی از خشونت های جنسی است، خطر بروز بیماری های شدید روانی و تمایلات خودکشی بیشتر است و خطر قرار گرفتن شان در عرصه های جرمی به خصوص در مردان خیلی زیاد است و میتوانند آنها به مجرمین متکرر و خطرناک تبدیل گردند یا به شخصیت های عقده ای ( با عقده از خود بر تر بینی) تبدیل میگردند. طبعن قرار گرفتن این چنین افراد در سیاست ودولت مداری و هم در امور نظامی خیلی ها خطر ناک میباشند و بسیاری وقت ها افسردگی بسیار شدید منجر به سکته های قلبی و مغزی می شود.
آمار بدست آمده نشان می دهد که 9 فیصد از نوجوانانی که در دهه 1970 در امریکا بزرگ شده بودند و مبتلا به مرض افسردگی شده بودند یکی یا هر دوی والدین خود را به علت مرگ از دست داده بودند.عامل افسردگی 20-30 فیصد هم طلاق والدینشان بود.سازگاری با یک خانواده تک والدی و ازدواج مجدد برای کودکان و نوجوانان دشوار میباشد.
ودر حل این معضله والدین نقش عمده و اساسی دارند و مراجعه به یک روانپزشک حتمی و ضروری می باشد.
یادش بخیر روزگارانی مادر بزرگ پیرم می گفت که فلانی از دوری پدرش دق کرد می گفت " از روزی که پدرش فوت کرد مثلی که او هم دیگر نیست دست هایش را سر و رویش را پاره پاره میکند...
می گفت حالت فلانی خیلی بد هست به ملا صاحب بردندش و ملا صاحب گفته که چهل روز به تاریکی خانه ببرندش و بلاخره بیچاره فلانی در تاریکی خانه پس رو پدرش شد..."
"هدیه عزیزی"