آيا واقعا دين از سياست جداست؟
نخست ميخواهم برداشت خود را از دين و سياست بطور كوتاه بيان كنم.
دين: مجموعه قواعد و احكامي است كه انسانها با شعار سعادت و رفاه دنيوي، آخروي و يا هم هردو بالاي خود تطبيق ميكنند. و يا اينكه، از طرف نظام هاي حاكم در يك قلمرو بالاي شان تطبيق ميشود.
سياست: تنظيم امور و چگونگي روابط انسانها و جوامع انساني است در برخورد با ديگر همنوعان و اجتماعات.
چگونگي پيدايش مفكوره جدايي دين از سياست:
گر چه موضوع جدايي دين از سياست در قرون وسطي توانست جنبه عملي پيدا كند اما براي مدتي آتش اين تنور خاموش بود تا اينكه، طي سال هاي اخير موضوع جدايي دين از سياست از طرف گرو هاي سياسي مختلف سر زبان ها انداخته شد، اينكه چي دلايلي توانسته در اين روز ها بازار اين موضوع را گرم بسازد، مي پردازم به اطلاعات اندكي در اين رابطه.
در قرون وسطي (بين امپراطوري روم- ايتاليا) كليسا ها با استفاده از مسيحيت هم دين را اداره ميكردند و هم دولت هاي بزرگ را، اما تحريف در كتاب انجيل از طرف پاپ ها و رهبران كليسا به منفعت خودشان، گليم اين نظام حاكمه را آهسته آهسته شروع به برچيدن كرد.
سوء استفاده هاي رهبران ديني عيسويت همانا انجام هر گونه فسق و فساد در داخل كليسا، فروختن بهشت در بدل پول، كشتار هزاران انسان در داخل كليسا و هزاران جنايت ديگر با استفاده از نام دين وكليسا منجر به انقلاب فكري رنسانس (دوره نوزايي) در سراسر اروپا شد كه موج اين انقلاب ها انديشه جدايي دين از سياست را زاييد، اين مبارزات رابطه دين از سياست را در طي مبارزات مداوم در اروپا از هم پاشيد و نقاب فريب را از روي كليسا ها را برداشت.
دليل اصلي كه منجر به جدايي دين از سياست در اروپا شد، همين مسله منسوخ بودن كتاب انجيل نظر به تحريف درآن بود. چون يك اصل و يك قاعده واحد حكم فرما بر جوامع عيسويت باقي نمانده بود، و هر پاپ كليسا به نفع خود آنرا تحريف كرده بود. بناً بهترين راه مقابله با خرافات آنزمان شايد همان جدايي دين از سياست بود كه به حقيقت پيوست.
نظر به اينكه، "علت جدا شدن دين از سياست در اروپا تحريف در انجيل بود." ميتوان ادعا كرد كه اين مفكوره هيچ گاهي در مورد جدايي دين اسلام از سياست تحقق پيدا كرده نمي تواند، زيرا قول آشكار خداوند منان است كه اسلام را خود از هر گونه تحريف محفوظ خواهد داشت. { انا نحن انزلنا الذكر و انا له لحافظون} .
ما شاهد تحقق اين بيان خدوند توانا هستيم كه زياده از 1400 ميگذرد اما اندك تغيري در لفط آن نيآمده و نخواهد آمد.
و اين است حكمت دين جاويدان و كامل ما، اسلام عزيز.
دلايل ايجاد مفكوره جدايي دين از سياست:
دلاي زيادي وجود دارد كه علت پيدايش چنين مفكوره ها را در جوامع اسلامي آشكار ميسازد كه چند مورد برجسته آنرا ياد آور ميشوم:
-بي خبري بعض افراد از اصول و احكام دين در رابطه به موضوع ذكر شده و قضاوت جاهلانه ي اينكه "دين از سياست جدا شود ."
-موجوديت و حاكميت نظام هاي متعلق به اديان ديگر در كشور هاي اسلامي براي ترويج سخن جدايي دين از سياست.
-حاكم ها و اميران تحت سلطه و بردگي ديگران.
-منطق نادرست جدا شدن دين از سياست در مسيحيت ( چون دين مسيحيت با ايجاد تحريف ها از طرف اسلام منسوخ اعلان شد اما دين اسلام هميشه جاويدان و يكپارچه بود و خواهد بود)
-بعضي ها از كلمه سياست درك غلط كرده و آنرا فريب و دروغ مي شمارند، در حالي كه سياست واقعي اسلام اينچنين نيست.
سياست جز دين است و دين از سياست جدايي ندارد:
آري! درست است اين گفته از بطن و درون خود ما نيست، اين گفته از قلب قرآن استنباط ميشود. دلايل كه ما را بر وجود سياست در اسلام متيقن مسيازد قرار زير اند:
-سوره بقره آيه 30 { و اذ قال ربك للملايكه اني جاعل في الارض خليفه} ترجمه: ياد كن وقتي را كه گفت خداوند (ج) به ملايكه كسي را در روي زمين پيدا ميكنم بحيث خليفه. خليفه=جانيشن=انتقاال اراده خداوند توسط او به بشريت. كه اين خود نياز به يك نظام دارد تا اراده خداوند تطبيق شود.
-همچنان ذكر كلمات چون حكم، تمكين، عدالت، ملك گواه بر وجود سياست در دين است. زيرا هيچ يك از اينها بدون موجوديت نظام بوده نميتواند و يك نظام را دولت اداره ميكند كه اداره نظام خود سياست است.
تاريخ اسلام شاهد سياسي بودن اسلام است.
-دين اسلام داراي احكام و قواعد است كه تطبيق آن بدون موجوديت حكومت و نظام امكان پذير نيست.
-خدواند متعال ميفرمايد: {اليوم اكملت و لكم دينك} از اين آيه معلوم ميشود كه دين سلام خارج از سياست نيست و از هر لحاظ كامل ترين دين است، زيرا اگر سياست در دين نباشد دين ناقص خواهد شد و قوانين و اصول اسلام تطبيق نخواهد شد كه اين چنين نيست...
-اسلام در هر مورد و در هر عرصه زندگي رهنمود ها و قواعدي دارد كه ميتوان در قرآن به وضاحت مشاهده كرد. طور نمونه: چگونگي برخورد با مردم كه خود سياست اجتماعي است، انتخاب ريس دولت يا امير كه خود سياسي بودن اسلام را واضح ميسازد، چگونگي برخودر با هجوم و تعرض بيگانه كه اين هم نشانگر سياست در اسلام است.
به همين گونه صد ها مورد ديگر در اسلام آشكارا بر آن است كه اسلام دين تنظيم كننده همه امورات بشر بوده و حتي سياست هم جز اسلام است.
حالا ميدانيم كه سياست جز اسلام است و انديشه "جدايي دين اسلام از سياست" نقص پنداشتن بر قرآن و سنت بوده و خلاف ارزش هاي ديني و شريعي است.
اگر همه تعاملات، رفتار و برخورد هاي حقوقي، جزايي، قضايي و.. مطابق قرآن و سنت نباشد در حقيقت پيروي از هوا و هوس است و كسي كه پيرو هوس باشد مومن نيست.
طوري كه آنحضرت (ص) ميفرمايد: (لا يومن احدكم حتي يكون هواه تبعاً لما جئت به) ترجمه: مومن نيست احدي كه هوايش تابع نباشد به چيزيكه من با خود آوردم.
به اميد اينكه هيچ يك ما پيرو هوس نشويم و همیش پابند به دین مقبول خدا باشیم!
گردآوري حقايق: حامد پيماني