درنزدیک مسجد یک گاری بود جیگر میفزوخت .معروف بود به قاسم جیگرکی یک آدم قد بلند ترکی اما زرنگ بود چاقو کش .دعوا میشد .یک چرخ می زد ده تا را میخواباند وگاهی هم شراب می خورد . اما ماه محرم که می رسید دهن خود آب میکشید .قدیم لات ها این قسم بودند هر کاری که میکردند به محرم که می رسید به احترام امام حسین می گذاشتند کنار .اما حالا شب عاشورا هم بعضی ها گناه می کنند .برای همین قبرستان ها پر شده پر جوان حرمت نگاه نمی دارند حضرت زهرا هم نفرین میکنه میگه حسین من تو گودی قتل گاه داره دست وپاه می زنه تو می خندی شب نشینی با رفیقات داری به خانه دور هم جمع میشویم بریم حسینیه سینه بزنید .میگفت آخر زی لحجه دهن خود را آب میکشید با لباس اعضا وسیاه می آمد تو حسینیه محل .ودر زمن اعلم هم داشت .حسینیه اعلم کش این حیـت بود .چون خیلی ماشا الله قدرت مند قدرتمند بود .اعلم بزرگ آقا حیت که 5000هزار سینه زن داشت خلاصه کم کم به جای رسید 100نفر سینه زن مردم دیگه نیامدند حیت مردم دور هم نشستند که چرا حیت کسی نمی آید گفتند از مردم بپرسید .رفتند پرسیدند آقا توچرا نیامدی .گفت این قاسم جیگرکی اعلم کش حیت تون است .وقتی این حیت راه می افتد اولین کسی که مردم می بینند کیه؟ علامت علامت کش دیگه شراب خور چاقوکش معروف جیگرک خور .آنگاه دیدن همه بخاطر او نمی آیند .چکار کنیم یک جوری به قاسم میگم که امسال محرم نیا دیگه به حسینیه .آمدند یک چند روز بعد از محرم شیش یا هفت نفری رفتند خانه قاسم گفتند ما به قاسم کار داریم .گفتند بفرمایید قاسم دست به سینه معدب ایستاد یکی از صفات لات های قدیم این بود که به ریش سفید احترام قایل بودند .قدیما وقتی یک پیرمرد چیزی میگفت .میگفتند چشم به خصوص برای سادات .امروزی طرف دعوا میکند میزنه به گوش اولاد فاطمه .پیر مرد ریش سفید توهین میکند .پیغمبر فرمود هرکه توهین به ریش سفید وموی سفید کند توهین به من رسورالله کرده هر که توهین به بزرگ تر بکند توپرونده اعمالش توهین به پیغمبر مینویسند .حرمت نگهدارید به بزرگتراز خود .بین این هفت نفر یک پیر مرد ریش سفید بود .گفت قاسم ببخشد که مزاحم تون شدیم گفت منت گذاشتیم .گفت قاسم حسین را دوست داری نگاهی کرد وگفت کدام حسین گفت حسین عزیز زهرا. گریه کرد وگفت حاجی دستت درد نکند بعد از این همه نوکری حسین دوست دارم .خودم ،زنم،بچه هایم فدای امام حسین .گفتند ناراحت نشو ما چند تا سوال داریم .گفت بله میمیرم برای حسین فاطمه.گفت هر کاری از دستت بیاد میکنی برای امام حیسن.گفت بله دیدیم که من به ماه محرم هر کار میکنم .هرکاری ،بعضی ها فقط بلدم بایستد دم در ولی اگر دستشوی ها گرفت به اون میگویند برو واین کار را هم میکرد .قاسم گفت می بینید که من دستشوی میشورم ،ظرف میشورم ،آب میزنم ،از بام میرم بالا پرچم میزنم هرکاری که بتوانم میکنم .افتخارم است .گفتند قبول داری حیت ارباب تو بزرگ باشد یا کوچک؟ گفت بزرگ .حسین عزمت دارد حیت او باید عزمت داشته باشد .گفتند قاسم یک سوال دیگر .گفت بگو گفتند اگر کسی باعث بشه که حیت حسین کوچک بشه وظیفه او چی است .شک کرد گفت ببخشید یعنی چی گفتید ؟یعنی مثلا مردم نیایند حیت بخاطر یک نفر گفت خوب اونویک نف نیاید مردم بیایند .گفت راستی ماهم به همین خاطر آمدیم که بگیم دیگر نیا حیت .گفتند قاسم ببخش امسال نیا حسینیه .گفت سلام من را به مردم برسانیم وبگوییم شما بیاید قاسم نمی آید قاسم قدای شما مردم بشه .گفتند ما کسارت نخواستیم فقط آمدیم بگوییم که توکه بیای دیگر کسی نمی آید .تو نیا .از خانه آمدند بیرون شب اول محرم زن وبچه اش به قاسم گفتند بابا نمیروی حیت گفت شما برید من هم میام .نذاشت زن وبچه اش بفهمد . چند تا پارچه سیاه آماده کرد وچادر زنش را برداشت رفت به زیر زمینی خانه اش دور تا دور زیر زمینی را چادر سیاه زد گفت حسین جان من را از حسینیه بیرون کردند من هم یک حسینیه برای خودم درست کردم .اینجا کسی نیست که من را بیرون کند زنجیر های خود را برداشت هر چه شعر بلد بود خواند وزنجیر میزد ومیگفت یا حسین یاحسین .شب اول،شب دوم،شب سوم ،شب چهارم صبح پنجم یکی از آن هفت نفر با چشم گریان آمد در خانه رفیق در زد اشک آن هم بند نمی شد دید که آن هم گریه میکند .گفت چرا گریه میکنی گفت من دیشب خواب حسین دیدم دوتاهی آمدند در خانه سومی دیدند او هم گریه می کند خلاصه هفت نفر جمع شدند .گفتند چرا گریه میکنید .همه خواب حسین را دیدند .همه هم یک خواب دیدند .چه خواب دیدی امام حسین فرموده بودند شما چی کاره بودید به یکی بگویم بیا به یکی بگویم نیا .من که تنها حسین خوب ها نیستنم حسین بدکاره ها هم هستم .بریم عذر خواهی کنید ازاو .چرا دل قاسم را شکستیم چرا جلوه زن وبچه اش کوچک اش کردیم .آمدند در خانه قاسم دیدند یکی از بچه های او گریه میکند گفتند چرا گریه میکنی ؟گفت بیاید پدرم خودش را میزند وگریه میکند .آمدند دیدن قاسم خودش را به درودیوار میزند گفتند چی شده گفت من هم خواب حسین را دیدم آقا فرمود بخاطر من ببخش مردم را .اما قاسم توکه من را دوست داری ،توکه دوماه اعضا داری میکنی . چرا چاقو کشی ،چرا شراب میخوری ؟ چرا آبروی مرا میبری؟ گفت آقا من نمی دونستم که آبرو ریزتو هستم .حالا که ناراحتت کردم میخوام روز عاشورا بمیرم .آوردند قاسم را اما ظهر عاشورا نشده بود .دیدند بچه های قاسم دویدند مردم ما یتیم شدیم .بیاید جنازه پدر ما را بردارید .همه آمدند جنازه قاسم راگلباران کردند .چرا گلباران کردیم گفتند قاسم نوکر حسین بود .نوکر حسین َ
قاسم جیگرکی
Posted on at