میخواهم زندگی را تغیر دهم میخواهم دوباره به دنیا بیایم همه چی را سر از نو شروع کنم،میخواهم پرواز کنم به بلندی ها برسم به بلندی هایی که هیچ کس نتوانسته راه بیابد اما همسفر و همراه میخواهم آیا کسی هست مرا درین راه رهنمایی کند؟؟؟؟
راهی که هنوز هیچکس آن را ندیده جاده ایست که فقط جای دو نفر راه دارد جاده ایست یک طرفه اگر در آن قدم گذاری بر گشتنش نا ممکن است
میخواهم کسی مرا آشنا سازد که خود غریبه باشد،بیگانه،نا شناس ،ناشناسی که از وجود آدمی مثل من حتی بویی نبرده باشد....تصورش را کنار بگذار....
میخواهم او بیاید هر چه زودتر ،نه نه کسی را نمیخواهم که با اسب سفید بیاید یا با لنکرزر شیشه سیاه کسی را میخواهم که با عشق بیاید از هر قدمی که با من میگذارد بوی احساس بر خیزد با من هم راه باشد دستم را بگیرد زیرا این جاده ای که ما میریم پستی ها و بلندی های زیادی دارد دستم را تا میتواند محکم و محکمتر بگیرد
حرف زدنش را دوست خواهم داشت اگر هر کلامش عاشقانه باشد حتی جنگش....بوی دهانش بوی خوشبختی را نشان دهد میخواهم با او پرواز کنم با دو بال برای دو عاشق چهار بال نیازی نیست او مرا محکم بگیرد و به آسمان ها پرواز کنیم به همه نشان دهیم ازین پستی ها و بلندی های جاده داریم به خوبی میگذریم
اما من میترسم از کسانی که عاشق میکنند اما عاشق نمیشوند این گونه زندگی به کجا خاتمه خواهد یافت تویی که با احساسات بازی میکنی فکر میکنی ازین بهتر گیرت خواهد آمد!!!!!! نه تو از جنس بدانی شما را نمیخواهم در تخیلاتم پرواز دهم من پرواز را دوست دارم میروم با تو یا بدون تو
نویسنده:اسما ابراهیمی