زندگی را اگر سخت بگیریم سخت میگذرد، اگر زندگی را آسان بگیریم آسان میگذرد و اگر نه زندگی را سخت بگیریم نه آسان در حالت اعتدال میگذرد منظورم اینست هر طوریکه ما خواسته باشیم زندگی خود را ادامه بدهیم همانطور زندگی خواهیم کرد...وقتی به زندگی خوب دقت کنیم متوجه این میشویم...ا
که همه ما عروسک و زندگی عروسک گردان است به هر جایی که خواست مارا میکشاند و هرطور که خواست میرقصاند و گاهی این زندگی با ما بازی میکند بعضی بازی هایش از اغاز تا انجام شیرین و دلچسب است و به زودی به پایان میرسد اما بعضی بازی هایش تلخ و خسته کننده است هر قدر هم آنرا ادامه میدهی ومنتظر آخرین مرحله هستی بازهم بعد از یک مرحله، مرحله دیگر فرا میرسد......ا
و از مرحله قبل سخت تر میشود،انگار از آخرین مرحله خبری نیست جالب اینجاست اگر این بازی به پایان برسد اغازی برای بازی بعدی است که زندگی آنرا برای ما مدح نظر گرفته است که را برایش بازی کنیم. زندگی هر نقشی را که برای ما در نظر بگیرد فرقی ندارد فقط این مهم است که ما چگونه نقشی که به ما سپرده شده است را ایفا میکنیم ......ا
زندگی پیچ در پیچست و تعبیری ندارد همچو مرگ است که هرگز تغییری ندارد
گر تعبیر شود زنده گی در یک کلمه بازیست چو زندگی دگرباما کاری ندارد
ماهمه غرق ایم دربازیهای زندگی بازیهایی که هیچ { اغاز و پایانی } ندارد
تعجبست او بما میخندد مابه بازیهایش ما گیرماندایم دربازیها وراه فراری ندارد
دراین بازیها یکی خوشحال و خندان یکی { نالان و گریان } حتی آهی ندارد
این بازیها هم یک قانون دارند مدارا با رعایت این قانون شکستی وجود ندارد