من افغانم نه یک جنگجو: بخش اول

Posted on at


من افغانم شاید بد بخت ترین مردمان جهان باشم که به هر جا میروم جز توهین و تحقیر چیزی را نه می شنوم و نه هم حس میکنم، کسانیکه من را دوست دارند و بالایم می بالند بخاطریکه من شجاع و دلیر در کشتن سر سخت ترین دشمنان شان بودم که این دوستدارانم همت مقابله کردن را با آنها نداشتند ولی من آنها را شکست دادم چنان شکست دادم که خودم خوار و ذلیل شدم و این مشوقانم از شکست دشمنان خود نهایت سود را بردند و عزت دنیایی کسب کردند سخن از عزت در اوردم قابل یاد آوری است که این عزت دنیایی برای بسیاری از انسانها چند مدت بیش نخواهد ماند ولی با آن هم این مشوقانم در دنیای فعلی همیش با عزت و سر فراز خواهند ماند



اما کسانیکه از من نفرت و ترس دارند چنین احساس میکنند که گویا با یک هویلای بد جنس در تعامل اند نه با یک انسان، چون زمانیکه یاد از جنگ و کشتن میاورند تنها کسی که به ذهن شان خطور خواهد کرد من (افغان) خواهم بود. انهایکه به نگاه تحقیر آمیز به من مینگرند و از من نفرت دارند من را منحیث یک درنده وحشی می خوانند و حس خون خواری حیوانات جنگل را به من نسبت می دهند دور از اینکه فکر کنند من انسانم و عزت دارم، تنها افغان بودنم نزد بسیاری از کسان عزت انسانیم را از من می گیرد و من را به یک حیوان درنده جنگل ولی با ظاهر انسان مانند تبدیل می کنند



من به هر دو گروه، هم کسانیکه من را دوست دارند و هم کسانیکه از من نفرت دارند، پیام دارم. برایشان می گویم که شما در یک صورت حق دارید که چنین فکر کنید و همچنان به شما این حق را نمیدهم که چنین طرز فکر را در مورد من داشته باشید. شاید سوالی در ذهن شما خطور کند که چرا من چنین حق را میدهم و در عین حال از نگاه متضاد این حق را از آنها می گیرم برای جواب این پرسش سهل است که بگوییم



به آنهای که حق می دهم چنین فکر کنند، استدلال های زیادی دارم که کافی است در اینجا تعدادی از انها را بشگافم. در نخست با زبان باز و واضح می خواهم بگویم که من از ضعف و بی همتی های خود مان گله مندم، چون این ما بودیم که برای انها اجازه ای چنین فکر کردن را برای انها دادیم و هیچگاه به محدود کردن چنین طرز فکر سعی نکردیم و یا هیچگاه کمر همت را صادقانه نبسته ایم و یا هیچگاه برای مقابله جدی با آنها نپرداخته ایم. اگر به کتاب خانه میرویم میگویند که افغان ها را خوب  مورد بازبینی قرار میدهیم چون شاید با خود نارنجک و یا تفنگ داشته باشند اگر به بانک میرویم که حساب بانکی باز کنیم به ما میگویند که به افغان ها حسابی بانکی باز کرده نمی توانیم اگر بپرسی که چرا میگویند قانون و دسپلین به ما اجازه نمیدهند. اگر نزد رهنمایی معاملات بروید تا خانه ای به گرایه بگیرید همین که میشوند شما از افغانستان هستید میگوید من برای افغانها خانه به گرایه نمی دهم. اگر به دانشگاه میروید تا درس بخوانید، آنجا هم به نوعی علمی و محترمانه به شما طعنه میدهند و میگویند که افغانستان کشوری است که بیشترین موارد مخدر جهان را تولید میکنند و همچنان این کشور بزرگترین کار خانه ی سکس جهان است... وغیره. تا به حال این همه توهین را حس کردم با تمام وجود خود و همه اینها بر میگردد به بی کفایتی، ضعف و بی همتی و... من (افغان) چون هیچگاه نخواستم که این اسامی را از خود دور کنم همیشه با شنیدن این اسم ها خاموشی را گزینه بهتر برای مقابله به این نوع طرز فکر انتخاب کردم اما تا چه زمانی باید خاموش باشیم و تبسم خجولانه بکشیم و تحقیر را بپذیریم و از داشتن یک زندگی انسانی محروم شویم ؟؟؟ برای پاسخ این پرسش ها عمل و اراده نیاز است که ما (افغانها) فاقد انیم

ادامه دارد


نگارنده: عبدالمختار حقبین


 



About the author

abmukharhaqbeen

This is Ab Mukhtar Haqbeen from Kabul, Afghanistan graduated from Habiba high school and student of third year at the faculty of Economics and political science Cairo university Egypt. He speaks Dari, Pashto, English, Arabic and Urdo. He is interested in writing, reading and politics

He LOVEs Peace!

Subscribe 0
160