هرچند در افغانستان زندگي ميكنم، گهگداري سري به كشور هاي غربي هم ميزنم. كشور هاي كه مليونها مايل از من دور اند. شايد از احوال كسانيكه من در كشور جنگزدهم باخبر ميشوم، هيچگاه فكر من را در سرش نهپرورانده. سفر به آنكشور ها از داخل اتاق كوچكم، از طريق ريموت كنتروليكه در دست دارم و به گونهي دلخواه تلويزيون هر كشور را ميگيرم و به پاي نظاره مينشينم.
هفتهي گذشته شب بود و بر همه جا سكوت حكمفرما، اما در اتاق كوچك من گاهي تيك تاك صداي كه از داخل قاب سياه وعقربه هاي سفيد ساعت بيرون ميشد و گاهي صداي چنلهاي تلويزيون، اين سكوت را درهم ميشكست. حين تبديل كردن چينل هاي گوناگون بودم، كه صداي تيكتاك ساعت از تلويزيوني بهنام سي بي اس نيوز به گوشم رسيد، و روي صفحهي كه 14 انچ بيش نميشه را عنواني بهنام (شصت دقيقه) گرفت.
مجري اين برنامه با لحن اندوهگين برنامه را آغاز كرد، اندوه كشته شدگان مكتب ابتدايي سندي اوك در نيو تاون آمريكا. سالون پر از زن، مرد و كودكان بود. هر يك سبد شيريني برای گرامی داشت از این روز با خود ميآورد . چوكي ها پر از زن و مرد هاي جوان و مسن بود. يكي ميگريست و يكي چشمانش به چيزي خيره و در فكر عميق فرو رفته، انگار غرق ياد هاي كودكانيكه در آن مكتب از دست داده بودند، بودن. اما كودكان شيريني هاي كه در دست داشتند باهم ميخنديدند، ميدويدند، و خوشحال به نظر ميرسيدند. انگار هيچاتفاقي نيافتاده.
براي هرچه با شكوه برگزار شدن محفل يادبود كودكانيكه چهار ماه قبل در مكتب ابتدايي سندي اوك در نيو تاون آمريكا كشته شدند، نهاد هاي گوناگوني به گونهي شراكت پول ميپردازند و از اين روز ياد آوري ميكنند.
The announcer of 60 minutes began the program last week in a sorrow voice. Sorrow of the kids lost their lives at Sandy Hook Elementary School. Everybody that was entering the hall in which they had marked this day had a package of chocolate with her /his.
The hall was packed with men, women and kids. Some of them were crying and some of them were thinking. Maybe thinking about those kids they had lost.
The kids were playing in the hall as though nothing had happened, and eating the chocolates arranged on a long table.
Different organizations pay money on this occasion and mark this day.