باران لبخند
فردا روز بزرگی برای او بود... تمام کارها روبراه بود... همه خوشحال و خندان...…
فردا روز بزرگی برای او بود... تمام کارها روبراه بود... همه خوشحال و خندان...…
شب شده بود.باران به شدت می بارید.پاهایم ازمانده گیِ کارروزانهکِرِخْتشد…
خداوند لایزال باری دگر گوشه از قدرت و توانایی و علمش را بر بنده گان ناچی…
مادر، ای موجود گرانبها، ای کسی که با وجود تو دنیای هستی رنگین گشت و پور ج…
مادر ای چراغ زندگیم مادر ای خورشید عمرم ای که می درخشد با بودنت زندگیم ب…
من هم یکی از کسانی هستم که دستم رابه رنگ آینده ملت آغشته به رنگ ساخته ام, …
این بار سخن از یک پیرزن است , زنی که زندگی ای در بامیان آغاز شده ولی نمی د…
قدم هایم را در بیابان های خشک و گرم احساس میکنم... خورشید در وسط آسمان خود…
مادر مقدس ترین ،پاک ترین،زیبا ترین،شیرین ترین،و با مهر ترین کلمه است ما…
…