عجب روزگاریست
عجب میگذرد شب و روز ما، زمان شادی گهی غم میگارد در مزرعه کردار ما تلخ و شیرین……
عجب میگذرد شب و روز ما، زمان شادی گهی غم میگارد در مزرعه کردار ما تلخ و شیرین……
موجود سراسر نور ومهربان مادر بیاباهم باشیم درکنار هم باتمام رنج ها غم ها……
روزی روزگاری دریک قریه کوچک پدروپسری زنده گی میکردند.آنهاتصمیم گرفتند……
در مسیری که روان هستم شخصی میخواهد تا مانع من شود و سد راه من قرار بگیرد……