روزگار تلخ و شیرین
درروزگار تلخ و شیرین یک خانواده خوش بختی در این خانواده دوشخص بنام های……
درروزگار تلخ و شیرین یک خانواده خوش بختی در این خانواده دوشخص بنام های……
دلم ازغصه بادکرده بود.برای حل هرمشکلی تلاش میکردم ولی بعضی اوقات نه تنهامشکلات……
باوربه خدای احدوواحد... وعشق توصیف نشدنی دروصف خدا خدایادفتری دارم پُرازتو...……
گلی را از شاخه اش جدا کردم.... و در دستم گرفتم.... رقص رقصان ... و آوازی را زیر……
پیرمردی تنها کنار ساحل آبی دریا پا برهنه قدم میزند... گویا درد دل دارد دنبال……
عروسکی که سالها در کنار دختری زیست .... که عاشقانه دخترک او را سالها بوسید……
مترسک تازه درست شده را ... که از کاه و چوب درست کرده بودند... وسط یک عالمه……
ششم جدی سال 1359بودکه زمستان جان تازه ای گرفت اگرچه سرد بود ولی قدم……
روایت است که روزی به عبدلله بن زبیر یک از پادشاهای قدیمه بود.چندین اسیر اوردند……
درزمان نه چندان دوری پرستارجوانی دریکی ازکشورهای اروپایی زنده گی میکرد.یکی……
صحنه اول: محل: خانه آرش ……