لبخندمادر
هرچند درکتاب های دانش لغت گشتم کلمه ای نیافتم بجزازکلمه {مادر}چون باارزش……
هرچند درکتاب های دانش لغت گشتم کلمه ای نیافتم بجزازکلمه {مادر}چون باارزش……
روزی در آخر جلسه درسی استاد از شاگردانش درباره عشق پرسید ... عشق چیست؟؟!……
از کودکی در کناره مادر و پدر انقدر در ناز و نوازش بزرگ شده ام که حال که بزرگ……
می ترسم از بی اعتنابو دنم از نبودنم از مردنم بی زمزمه بودنم می تر سم از تنهایی……
تو را در چشمانم جاه دادم ودرقلبم تورا نگهداشتم و وقتی بخواهم تو را ببیینم……
چشمانم را در صورت مردى باز ميكنم كه دوستش ندارم با كسى در يك خانه زندگى……
من حنجره سکوتم را از بیخ بسته ام و به صدای گلویم افتخار می کنم هر چند……
مهمانها رفتن خیلی خسته بودم خداحافظ شهلا جان زیاد زحمت کشیدی راضی به……
الهی! ای یگانۀ هستی، ای عظیم باعظمت،ای حکیم باحکمت ترا ستایش مینمایم……
همین طور که در بالکن ایستاده بودم و تماشا میکردم منظره خاموش با الماس……
دختری بود با چشم های زیبا با رنگ قهوی ، چشم های که مثل آفتاب می درخشید. یک……
خسته ام از نگاه های خسته و دلگیراو.....، خسته ام ازچشمای غرق درغمهای او.....،خسته……
چهار شنبه ساعت 5 شام به تاریخ 1392 / 9/ 10 در خانه نشسته بودم در فکر غرق بودم……
امروزصبح وقتی از خواب بیدار شدم توجه ی یک نعمت بسیار بزرگ خداوند شدم……