راهی که پیمودنش برایم سخت بود؟
داستانم از جای شروع شد که من هنوز سن 5 ساله گی را سپری نکرده بودم اوایل زنده……
داستانم از جای شروع شد که من هنوز سن 5 ساله گی را سپری نکرده بودم اوایل زنده……
دیگر دلم نه صبح میخواهد... نه شب های سیاه و ستاره های سفید را... دیشب سر سفره……
بعد از سه ماه رفتم رخصتی های خسته کن رفتم مکتب و انقدر احساس خوبی داشت……
از چند روز به این سو در تلویزیون ها تبلیغات کنسرت صلح را دیده بودم و خیلی……