ادامه داستان بخش دوم
در آن زمان چون بچه ها می توانستند، درس بیاموزند برادر بزرگم درس می خواند ……
در آن زمان چون بچه ها می توانستند، درس بیاموزند برادر بزرگم درس می خواند ……
آرزوی پرواز گاش میشد کناره قله های امید ایستاد و از بعدی دیگر به جهان……
اینکه با چه جمله آغاز کنم را نمیدانم؟ ولی اینکه چگونه خود را پیدا کنم،آیا……
بدترین لحظه همان لحظه است که با موفقیت تنها یک قدم فاصله داشته باشی اما همرایت……
سکوت میکنم ودرانتهایش مالامال ازخودم میگردم،مالامال ازتوازچشمهایت، ازحسی……
آزادی نشانگر صلح وثبات است وبیانگر رهایی از قید وبند بیگانگان ومتجاوزان:……
داکتر(سوسن نیک منش) پش از آن نزدیک ترین مصاحب ومحرم اسرارم شد برای او خیلی……
در گلویم حرف هایی است... که سالهای زیادی را به حرمت دیگران خفه شدند حرف های ……
صلح یک آرزو است دردل هرافغان،صلح یک کلمه مقدس وپاک است که کشور افغانستان……
خاطرات ن تلالوی نهادینه زنده گی بشرهست که همواره باقیست درآن زمانی که ازدست……
پدر و فاطمه به سوی موتر ها حرکت می کنند سوار موتر می شوند و منتظر می مانند……
پدر فاطمه از یک طرف نگران فاطمه و زندگی آیند ه اش که به کجاها خواهد رسید و……
رفتم در کناره پنجره نشستم و طبیعت زیبای بیرون را میدیدم، میدیدم که چگونه……
صدای موسیقی باعث شکسته شدن گیلاس میشود.شاید تا به حال در صفحه تلویزیون دیده……
میخواهم نامه ای بنویسم از دلتنگی............................1. دلتنگی که دست از سردل……
سیاست تهداب و پایه یک کشور را تامین می کند . سیاست مهمترین و بزرگترین پدیده……
گفته های بسیار زیادی درباره مقام زن وجایگاه او در جامعه واجتماع مان وتمام……
با دوستان خود قرارداشتیم هر نیمه شب یعنی یک ساعت قبل از اذان صبح، برخیزیم……