داســــــــتان عشـــق صادق و نرگس
شب عروسیه، آخره شبه،خیلی سر و صدا هستمیگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض……
شب عروسیه، آخره شبه،خیلی سر و صدا هستمیگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض……
……
چشمش بکرشمه گفت با من این نرگس مست من چو آهوست میرفت بباغ آن نگارین با خال……
یک خانواده ثروتمند که در شهر زندگی می کردن اسم این مرد ثروتمندش شهاب ……
فردا روز بزرگی برای او بود... تمام کارها روبراه بود... همه خوشحال و خندان...……
دیشب وقتی غرق در فکر کردن به تو بودم.... و اشک های داغم را از روی صورت یخ زده……
ابروهایت هلال مهتاب چشم هایت گل نرگس گونه هایت همچوانار لبان تو غنچه ی گل……
ما از سیم خاردارها گذشتیم ِ تیر کلاشینکوف روسی از ما سینه هایمان را روی……