شوخ جفا پیشه
ای شوخ جفا پیشه بیدادگر من بنگر که ز هجر تو چه آید بسر من رفتی زبرم ای بت بد……
ای شوخ جفا پیشه بیدادگر من بنگر که ز هجر تو چه آید بسر من رفتی زبرم ای بت بد……
تاکی ز هجرت ای شوخ بی باک خون بارم از چشم ریزم بسر خاک مثلت ندیده چشم زمانه……
دیدار نگاهم تـنگ بود تمام خـیره گی ها جمع وحریصانه نگریستم وتـو مجنون قرن……
پدرم کسی بود که میکوشید که در جامعه یک شخص محترم باشد و هرگز به کسی ضرر اش……
مادر جان خاطراتت بر در و دیوار خانه نقش بسته عاطفه و محبت های گل های گلدان……
کاش می شد تو همراه و هم نفسم بودی مالک روح و تن و همه کشم بودی دیگر غمی……
چه می شد در روشنای مهتاب در شب تنها محبت و دوستی ترا در آغوش بگیرم چه می شد……